سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

شهرزاد، لذت‎های پراکنده و چیزهایی دیگر...

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۳۱ ب.ظ

من هنوز شهرزاد رو ندیدم. در واقع، از قبل از شروعش، خیلی قبل از شروعش، قرار بود که حتما بهروز تماشاش کنم، ولی، به خاطر شلوغی‎های این اواخر، اصلا نشد. چون مدل ما، این هست که اینجور سریال‎ها رو، همراه هم تماشا کنیم. یعنی همه، همه‎ی خانواده، بنشینیم دور هم و یک‎ ساعتی، فارغ از همه چیز، سریال رو تماشا کنیم. باور کنید این جور سریال تماشا کردن، لذتِ منحصربه‎فردی داره که سخت می‎شه پیداش کرد. مخصوصا وقتی که از قبل، به خاطر خیلی چیزها، تقریبا مطمئنی که «چیز»ِ خوبی در کار است. کاری که ارزشش را دارد و مهم‎تر از آن، برایت ارزش قائل است. اتفاقی که نادر است، پیش آمدنش... با گزینه‎هایی که در اختیارمان هست! (با در نظر گرفتنِ این‎‎که تماشای سریال‎ها یا فیلم‎های خارجی، در جمعِ تمامِ افرادِ خانواده، اصلا «عاقلانه» نیست! دست‎کم، ما نمی‎توانیم چنین ریسکی را بپذیرم! هنوز هم وقتی به یادِ تماشایِ دسپرادو توی جمعِ خانواده‎ی می‎افتم، بعد از هزار سال چشم‎هایم را می‎بندم!)

خب، همه‎ی این‎ها را نوشتم تا بگویم، دنیا، در لذت‎های پراکنده‎ی جدیدمان، در مورد شهرزاد نوشته... و من را بیشتر از قبل وسوسه کرده که هر چه زودتر تماشای شهرزاد را شروع کنم و خودم را به بقیه برسانم!

*

چند هفته پیش، به دنیا گفتم، بلاگ‎اسکای مثلِ آخر دنیاست!

امیدواریم، این یکی لذت‎ها... را، شما هم مثل ما، دوست داشته باشید و در این‎جا، ماندگار باشیم.

لذت‎های پراکنده

 

*

قرار بود در مورد چند تا فیلم و یک کتاب توی لذت‎ها بنویسم که چون در حال اسباب‎کشی بودیم، نشد که بنویسم. امیدوارم مشمولِ گذر زمان نشده باشند و باز هم بتوانم در موردشان بنویسم.


نظرات (۳)

لیلی 
شهرزاد دیدن تو خونه ی ما ، با آیین برگزار میشه .
از سر شب خودمونو‌ باید آماده کنیم .
اولین مرحله شم‌خوابوندن محمدصدراست .
شهرزاد 
یک‌ نماده لیلی 
از گذشته ها 
از زمانی که دخترها ، عاشق می شدند و بعد به جبر عشقشون رو رها کرده و با مصلحت همخواب میشدند در اوج صبوری و راضی شدن به تقدیر با متانت .

بعد از چند ده تایی جذابیت که تو فیلم هست و خواهی دید ، اصلا و ابدا توش زنجموره و‌گریه زاری بیخود و حرص دربیار نداره . همه خیلی شیک و مجلسی راضی میشن به رضای خدا .این و من دوست داشتم .
تو رو‌هم دوست دارم .
پاسخ:
ٌصبوحا
شهرزاد، توی این یکی دو روز گذشته، توی خونه‎ی ما هم، با آیین برگزار شد، همون جوری که انتظار داشتم تقریبا. و البته، خیلی هم خوش گذشت، مثل وقتی که لاست و فرندز رو، آخرش دیدم! یعنی وقتی که مجبور نبودم قسمت قسمت منتظر بمونم! یهویی، توی یک روز، هفت قسمت دیدیم و هنوز چهار قسمت ندیده داریم! :)

خب، سر فرصت، در مورد دوست‎داشته‎ها و نداشته‎هامون توی این سریال با هم حرف بزنیم... و در مورد خیلی چیزهای دیگه که می‎تونست باشه... بشه... بمونه... بره... و...

من هم تو رو دوست دارم، صبوحا، و می‎دونی این رو :)


 در تند باد حوادث، عشق اولین قربانی است!
پاسخ:
آره انگار...عشق... دوست داشتن...
سلام
لیلی
کامنتهای پست های قبلو میخوندمو میخواستم با افتخار برات بگم که وقتی درِ وبلاگ قبلی رو باز کردم متوجه شدم تغیر جا دادی...
اما اما...الان که رسیدم به این پستت و اسم دنیا یی که تو لذتها از شهرزاد حرف زده یه چند دقیقه گیج زدم ..
داشتم فک میکردم طبق اخرین محاسبه من خیلی وقته که اونجا اپ نشده...با اینکه من لینک جدید رو هم دیده بودمو الارم اسباب کشی جدیدتونا...
اصن اومده بودم وبلاگت که غر بزنم چرا نه تنها لذت ها رو اپ نکردی که چرا کامنت من هنوز تایید نشده بود...
این اسباب کشیتون چند مرحله ای بود دلبندم؟
(چرا شکلک خنده نداری اینجا لیلی؟)
برم ببینم اونطرف چه خبره
پاسخ:
سلام شهرزاد عزیز
البته تقصیر من و ماست به خاطر این نقل مکان‎‎های پی در پی!
به هر حال، خوب شد که پیدا کردی لذت‎ها رو.

الان که تذکر دادی رفتم و دیدم کامنت گذاشته بودی اون طرف! ببخشید.
البته ما توی بلاگ اسکای هم لینک این‎جا رو توی آخرین پست گذاشته بودیم. و توی بلاگفا هم لینک بلاگ‎اسکای رو. (توی بلاگفا نمی‎شه لینک بلاگ رو گذاشت!)

امیدوارم این آخرین مرحله‎ی اسباب‎کشی باشه! فعلا که راضی هستیم از اون طرف.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی