سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

آخرین روز پاییزِ شلوغِ نود و چهار؛ باورش برایم سخت است که این پاییز فقط نود روز بوده. نه که نود روز کم باشد. که تمام فصل‎های نود روزهمان،‌ به سرعت برق و باد عبور می‎کنند... فقط این یکی،‌ پر از اتفاق بود...

در میان هوایی که نفس کشیدن در آن دشوار است، به استقبال زمستانی دیگر می‎رویم. نوای خوش‎آهنگ اسفندماه،‌ شادترین و شلوغ‎ترین و پر امیدترین ماهِ‌ سال را،‌ از همین حالا می‎توان شنید...

و امیدی که در راه است...

هزار تا حرف دارم... هزار تا... بی‎اغراق!


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۶
لیلی

...

سکانس n+1ام

فیلمی چند دقیقه‎ای، مربوط به بخشهایی از یک مسابقه‎ی تلویزیونی در فضای مجازی پخش می‎شود و عمق و میزان بی‎اطلاعی شرکت‎کنندگان مسابقه، نه فقط تاسف مجری که برای پنهان کردن تاسفش هیچ تلاشی نمی‎کند (چرا باید بکند؟ آیا این نشان دادن تاسف بسیار پرمعناتر از خنده‎ها و شوخی‎های مجری دیگر این برنامه در موردی مشابه نیست؟) که حیرت و تاسف شمار زیادی از بینندگان این فیلم چند دقیقه‎ای را برمی‎انگیزد.

سکانس n+2ام

همان مسابقه و این‎بار، مجری خندان و شوخِ مذکور؛ شرکت‎کنندگان مسابقه این‎بار، تعدادی از هنرپیشه‎های تلویزیون هستند. خانم‎های هنرپیشه‎ای که بعضی‎هایشان سابقه‎ی طولانی‎ای دارند (و البته کمیت دلیلی بر کیفیت نیست. حتا وقتی که این کمیت سال‎های کاری کسی باشد) و دسته‎جمعی، حتا اسم فیلم صبحانه در تیفانی را نشنیده‎اند و در نتیجه واضح است که نام هنرپیشه‎اش، آدری هیپبورن را هم ندانند و در توجیه این نادانستگی‎شان (عذر بدتر از گناه) با خنده و شوخی و مانند بچه‎ها، از سختی! سوالاتی که برایشان طرح شده شاکی شوند و این سوال را سخت‎تر از بزقرمه بدانند! این ماجرا در مورد آدم‎های معمولی نیست که خیلی طبیعی‎ست اگر فیلم صبحانه در تیفانی را نشناسند، بلکه در مورد کسانی‎ست که اسم‎شان، «هنرپیشه» است و معروف‎ترین فیلم‎های حرفه‎شان را نمی‎شناسند. هیچ‎کدام از آن جمع که کم هم نیستند!

سکانس n+3ام

یکی از همین هنرپیشه‎های تلویزیونی که یک‎شبه، هنرپیشه شده‎اند، در یک برنامه‎ی تصویری اینترنتی، در مقابل مجری قرار می‎گیرد و بعد از این‎که به خاطر نداشتنِ ایدئولوژی مشخص مورد انتقاد ملایم مجری قرار می‎گیرد، در مقابل سوال در مورد برجام، اعلام می‎کند که نمی‎داند برجام چیست و با افتخار اعلام می‎کند که وقتی از همسرش در این مورد پرسیده است، همسر پزشکش گفته است که ندانی برایت بهتر است (نقل به مضمون)!

سکانس n+4ام

یکی دیگر از این هنرپیشه‎ها، در مقابل همان مجری قرار می‎گیرد و اوج بی‎اطلاعی‎اش در مورد حرفه‎اش، مسائل جهانی و حتا سازمانی که منبع درآمدش است، مشخص می‎شود. تصور کنید «هنرپیشه»‎ای را که در میان تمام ندانسته‎های عجیبش، فوردکاپولا و از آن فاجعه‎بارتر، آل پاچینو را نشناسد! و بدتر از آن، توجیه بیاطلاعی با شوخی‎های بی‎مزه و خنده‎ است! گفته می‎شود، صفحه‎ی اینستاگرام این خانم هنرپیشه، بیش از دو میلیون فالوور دارد.

و این داستان ادامه دارد...

شبکه‎های اجتماعی و اینترنت و همه‎جا پر شده است از مطالبی که همینجوری، به صرف قشنگ و تاثیرگذار به نظر رسیدن پی‎درپی کپی می‎شوند. بدون حتا یک لحظه فکر کردن، شک هم که مسلما از فکر کردن می‎آید دیگر، در مورد درستی‎شان. الان در مورد حجم و میزان جوک‎هایی که برای هر اتفاق و هر چیزی، با سرعتی محیرالعقول ساخته و منتشر میشوند، و چه زمان‎هایی را (فکر کردن به عمق آن، هولناک است)، می‎سوزاند، به همین راحتی، حرف نمی‎زنم. بعد، بیشتر این دنبال‎کنندگان و کپی‎کنندگان، حوصله‎ی خواندنِ دو خط مطلب درست و حسابی را هم ندارند. و وقتی که حرفش می‎شود، یا در مورد درستی منبع مطلبی که منتشر کرده‎اند، مورد اعتراض قرار می‎گیرند، خیلی راحت و حق به جانب می‎گویند، به نظرشان جالب بوده و لطف کرده‎اند و کپی کرده‎اند. به همین راحتی!

و داستان جهالت، همین‎طور ادامه دارد...

پ. ن.: کاش حواس‎مان باشد که یکی از معانی فالو کردن یک نفر، اعتبار دادن به آن شخص است. تصور کنید بیش از دو میلیون آدمی را که، به این همه جهالت، اعتبار داده‎اند...

و چه تلخ است... فضیلتِ جهالت در دنیای این روزهای ما...


* عنوانِ دومِ فیلم Birdman ایناریتو (The Unexpected Virtue of Ignorance)


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۰
لیلی
سلام

بعد از بیش از سه سال نوشتن در این‎جا رسیده‎ام به این وبلاگ.

۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۵
لیلی