سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

نیمه‎ی تاریک!

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ





سالی: منم به عنوان کسی که کنار تو نشسته نیمهی تاریک دارم!

هری: واقعا؟ وقتی یک کتاب جدید میگیرم، همیشه صفحهی آخر رو اول از همه میخونم. اینجوری اگه قبل از اینکه کتاب رو تموم کنم هم بمیرم، میدونم آخرش چی شد. اینه دوست من، یه نیمهی تاریک!

 

پ. ن.: اعتراف می‎کنم که من هم کسی هستم که معمولا آخرِ رمان‎های عاشقانه رو اول می‎خونه! شاید به نیمه‎ی تاریکم ربطی داشته باشه، ولی دلیلم کاملا متفاوته با دلیل آقای هری برنز!


+ When Harry Met Sally


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۴

نظرات (۴)

دیدی؟  :)

من هم  :| نه فقط عاشقانه.تمامی کتاب هایی که تهیه میکنم. امروز آخر جشن بی معنایی رو خوندم . به من بارها گفته شده که یه جور بیماری یه که دچارشم . خوشحالم که تنها نیستم ;)
پاسخ:
بله دیدمش. :)
می‎نویسم اون ور در موردش.


نه من آخر کتابای دیگه رو نمی‎خونم! احتمالا بیماری من خفیف‎تره! :)))
ولی رمان‎های عاشقونه (البته خیلی وقته که نخوندم) اول می‎رم سراغ آخرشون و کامل آخر رمان رو می‎خونم و... :)))
شوخی که نیست! مسئله‎ی اعتماده و تصمیم‎گیری و... (بهتره بیشتر از این مکنونات قلبی (و بیماری‎هام) م رو فاش نکنم!)



یعنی واقعا این هم بیماریه؟ یعنی من یه ذره هم آدم سالمی نیستم! من حتی با خیلی از فیلم ها سریال ها این کار رو می کنم😂
پاسخ:
احتمالا بیماری هست! حالا نه خیلی حاد! :)) می‎شه باهاش سوخت و ساخت!

خب من که می‎دونی قصه‎ی همه‎ی فیلم‎ها رو می‎دونم! یعنی عاشق فیلم‎خوانی هستم، حا گاهی بیشتر از فیلم‎بینی! طبیعتا کمتر فیلمی هست که ماجراش رو ندونم وقت تماشا!
سریال‎ها هم که...

واقعا چی هستیم ما! :))
دقیقا منم اینجوریم... یعنى من اگه ندونم اخر کتاب عاشقانه اونى هست که من میخوام اعصاب خراب میشه ... حالا تو فکر کن حال و وضع من چجورى هستش با شاید ... شما خانم گل ؛)
پاسخ:
من اگه اونی نباشه که می‎خوام، اصلا نمی‎خونمش! :))

من الان با این عذاب وجدان چه کنم خب!؟

+ نمی‎ذارم اعصاب کسی خراب بشه آخرش.
سلام. به نظر من که این خیلی هم منطقیه! به خصوص برای کسی که سابقه خوندن داستان با پایان بد رو داشته باشه! حالا ما از اول اینکار رو نمی کردیم  . بعد از تجربه بود. ولی پسر 9 ساله ام دیروز درباره اینکه کتابای شرلوک هولمز خوبن یا نه حرف می زد. منم با آب و تاب از اینکه چطور پایانش از اینکه چه کسی قاتل بوده هیجان زده می شدم، حرف زدم و اون هم همونجا گفت که خب  باید اول اخرش رو می خوندی ، بعد با خیال راحت داستان رو می خوندی! راستی از فرصت استفاده کنم  و ازتون معرفی کتاب برای پسرم رو بخوام، واقعا سخته، کتابی که بعد از خوندنش بتونه طعم شیرین کتاب خواندن رو حس کنه. نمی خوام از حالا بره تو فکر تلخی و جنایت و سختی زندگی و اینطور چیزا! کتابی که توش بچه یتیم نباشه، (همینجوریش هم تو دوره ترس از دست دادنه) ، فقر و بدبختی نباشه، هنر قوی زندگی کردن رو یادش بده،  ...اصلا هست؟ ... کلا خوب دیگه!
پاسخ:
مرسی هیواجون که ما رو از توهم بیمار بودن و نیمه‎ی تاریک نجات دادی! :))
من هم از اول این کار رو نمی‎کردم! امان از تجربه‎های بد!

بچه‎های این دوره و زمونه خیلی باحالن! و خیلی جالب و باهوش البته.

اون‎قدر دور شدم از بچه‎های حالا که برام سخته کتاب بهشون معرفی کردن. یعنی آدم واقعا هیچ برآوردی از سطح‎شون نداره. همیشه ما رو شگفت‎زده می‎کنن. البته من خودم از هفت‌سالگی رمان می‎خوندم، حتا شدیدتر و جدی‎تر از حالا. ولی باز هم نظری ندارم. در ضمن توی این سال‎ها اون قدر کتاب‎های جدید برای نوجوان‎ها ترجمه و چاپ شده که حد نداره.
مثلا الان اولین کتابی که یادم اومد و فکر می‎کنم خوبه که همه‎ی بچه‎ها بخونن، مجموعه‎ی هری‎پاتر بود که هری خودش یتیم هست و البته مواجه هست با کلی توطئه و دشمنی و... ولی در کل خیلی باحاله!

ولی باز هم فکر می‎کنم و از کتاب‎هایی که خودم خوندم و به نظرم برای یک پسر نه‌ساله مناسبه و فاقد اون تلخی‎هایی که شما خواستین هست، بهتون معرفی می‎کنم.

مرسی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی