سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

Our Salesman

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۰
لیلی

فروشنده

نظرات (۱)

رفیق خیلی دور خیلی نزدیک من !
ایمیلت که رسید...  از تصور اینکه این سالها چقدر به من نزدیک بودی وقتی تهران بودم ، قلبم فشرده شد . فقط ده دقیقه ! آخ ... چه فرصت هایی برای دیدار بوده و‌من نمی دانستم .
به زودی برایت به سبک خودم نامه خواهم نوشت .
از آن کاغذی ها که پستچی می آورد .
پستچی ها معمولا صبح ها زنگ خانه را می زنند .
پستچی شهر ما همیشه لبخند میزند ، موتور دارد و‌کاش دوچرخه داشت و بعضی وقتها هم عشقش می کشد بسته های مرا ببرد محل کار همسر تحویل دهد چون اینطور صلاح میبیند و داد گیرنده را درمیاورد .

اسکار مبارکمان باشد .
نجابت عماد و همسرش را در آشفتگی وقیحانه ای که جهان به آن مفتخر است ، بسیار دوست داشتم .







 

پاسخ:
سبک خودت رو دوست دارم :)
انگار یک قرن از اون روزها و پستچی ای که نامه ی عزیزی رو می آورد دور شدیم. بی صبرانه منتظرش هستم.
اونقدر دور شدیم که من حتا تصوری هم از پستچی های اینجا ندارم! بماند که یک بار که یک نامه ی اداری من توی پست گم شده بود، مجبور شدم به تعقیبش سر از یکی از دفترهای پست، توی یک منطقه ی نسبتا نزدیک، ولی برای من کاملا ناآشنا برم. اون قدر که خستگیِ همه ی معطلی و دوره افتادنم رو از تنم بیرون آورد، کشف اون مکانِ ناآشنای نزدیک. حالا حتا یک لحظه به این فکر می کنم که شاید اونجا نزدیک همین جایی باشه که تو هستی، وقتی که تهرانی!

*
بگذار هر چه دلشان می خواهد بگویند، منفی بافها و... آدمهای فروشنده، دوست داشتنی بودند و قابل درک برای ما.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی