سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

...

شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ق.ظ

از هیچ درسی عبرت نمی‎گیریم چون بلد نیستیم از جزء به کل برسیم و همواره خود را در برابر تجربه‎ای می‎پنداریم که در گذشته همانندی نداشته است.

+ در جستجوی زمانِ ازدست‎رفته ـ مارسل پروست


نظرات (۵)

از تهران بدون تو ، آنفلونزای مبسوطی به ما رسید ، بسی دردناک و ... .حالا نمی دانم چرا در راستای درد جسمی ، اینقدر دلتنگم و غمگینم . دلم حجم وسیعی گریه میخواهد و حوصله ، حیف این روزهای خوب سرد بارانی برفی که به این حال بگذرد . 
مواظب خودت باش رفیق . آنفلونزا بدتر از چیزی ست که وصفش می کنند .

پاسخ:
امیدوارم زودتر خوب شی. چه سوغاتی بهت داد تهران!

حالت رو زودتر خوب کن صبوحا. دلتنگ و غمگین نباش.
اینجا یک نفر هست که تصور کردن تو، توی «خونه» ت هم، حالش رو خوب می کنه. و تو می دونی که این «خونه» یعنی چی.
۰۵ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۴ ماه بانو
چقدر جمله ی خوبیه! یعنی خیلی ها! چقدر این جستجو قسمت های جذابی داره
پاسخ:
آره. خیلی خوبه جستجو. :)

*

تو چرا توی وبلاگت نمی نویسی؟
۰۹ دی ۹۵ ، ۱۱:۰۱ ماه بانو
خودم تحریم کردم😞
لیلی کی شاید... می نویسی؟
پاسخ:
تحریم کردی؟! اوا!

*

منم خودم رو تحریم کردم :))
لعنتی ... لعنتی ... لعنتی !!!!!
قبلاَ گفته بودم که چقدرررر دلم می خواست می تونستم این آقای پروست رو کتک بزنم ؟! (البته که از شدت عجز و ناتوانی  خودم در برابر ذهن باز و قلم توانای ایشون ... نه اینکه واقعا آدم خشونت طلبی باشم ! :دی)
پاسخ:
نگفته بودی، ولی درکت می کنم!

بعد می دونی چی جذابتر و باارزش ترش می کنه برای من (توضیح بدم که تازگیا توی جواب کامنت نمی تونم نیم فاصله بذارم، برای همین رعایتش نمی کنم)، این که همه ی این حرفها (در مورد همه چیز، و نمی دونی این پراکندگی چقدر زیاده!) رو در نهایت سادگی می زنه. یعنی سعی نمی کنه برای مرعوب کردن خواننده (کاری که خیلی ها می کنند و فکر می کنن نشونه ی تواناییشونه، در حالی که دقیقا نشونه ی ضعفشونه)، حرفها رو بپیچونه، قلنبه سلمبه حرف بزنه و...
در حالی که از نوشته ش، اوج نبوغ و هوش سرشارش می باره، نمی دونی این همه مفهوم رو چقدر ساده می گه (با در نظر گرفتن این که نثرش مربوط به یک قرن پیشه، و درسته که ترجمه هست، ولی تفاوتهای زیادی بین زبان ما و فرانسه هست، و تازه ترجمه هم مربوط به دوره ای هست که با نثر حالای ما تفاوت داشته). می دونی منظورم چیه؟
چرا اتفاقا لیلی ... تو همین تیکه هایی که از سلکشنای تو خوندم دستم اومده که چقدر ساده منظورش رو به بهترین شکل ممکن بیان می کنه.
واسه همینه که هروقت می خونمش دلم می خواد خودزنی کنم دیگه ! که می مونم بین دو تا احساسی که هم یه جورایی انگار داره حرف دلم رو می زنه بس که موضوعات و بیانشون بدیهیه؛ هم حرص می خورم که چه جوری خودم تا حالا به این بدیهیات ساده به این تروتمیزی نرسیده بودم ... لابد خنگم دیگه !
لعنتی ...

***

ویرگول رو نیافتم کماکان. (البته که دنبالش هم نگشتم !)
پاسخ:
دقیقا! بعضی حرفهاش از فرط بدیهی بودن، ولی ناگفته موندن...
مثلا این:
حتا در پی شگرفت‎ترین رویدادها زندگی ادامه دارد.
یادمه اولین بار برای تو گذاشتمش. بعد فکر کردم خب از این حرف بدیهی تر هم هست؟! یه چنین جوریه. و خیلی چیزهای دیگه! کلا که خیلی خوشحال و راضی ام که دارم جستجو می خونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی