سالِ نو یعنی تو، وقتی از در تو مییای*
از تو چه پنهان، گاهی مینویسم فقط برای اینکه خیالِ خودم راحت شود که هستم... که خوب هستم. وقتی که مینویسم یا خوبم، یا به دنبالِ مرهمی برای خوب شدن؛ که همین به دنبالِ مرهم بودن، در مسیر خوب شدن قرار دارد، حتا وقتی که حالِ آدم خیلی بد هست. گذریست از مرحلهی بد بودن و کاری نکردن. در مسیر چیزی بودن، خیلی نزدیک هست به مقصد.
*
همهی مردانی که به ما دل میبندند، به ما عشق میورزند، چیزهایی را در ما جا میگذارند، چیزهایی را از ما برمیدارند، بزرگ یا کوچک...
تمام آنهایی که برخلافِ خواستشان، ناگزیر به رفتن میشوند، در کنار تمامِ چیزهایی که برمیدارند، لااقل اعتمادبهنفسمان را افزایش میدهند.
*
شبیه یویو شدهام!
*
پ. ن.: درست متوجه نشدم. یواشکی بهم بگو، منظورت کدوم شبه؟
* از ترانهی «سالِ نو یعنی تو»، با صدای محسنِ چاووشی؛ گاهی یک جمله از ترانههایی که گوش میکنم توی یک لحظهی خاص، آنقدر به دلم مینشیند که دلم میخواهد بیایم و اینجا بنویسمشان، ولی همیشه بیخیالش میشوم. از امشب تصمیم گرفتم بنویسم، بیمناسبت و بیدلیل. چه اشکالی دارد؟
یک فولدرِ سلکشن با بیشتر از هزار ترانه، از هر نوعی (خب البته «هر چیزی» را هم که وقتِ انتخاب، انتخاب نکردهام، واقعا سلکشن هست این فولدر، منظورم از «هر نوعی» سبکهای مختلف هست و خوانندههای مختلفِ ایرانی و خارجی که البته سهمِ محبوبهایشان بیشتر است طبیعتا) دارم که در طولِ سالیان جمع شدهاند و توی مسیر گوش میکنم. هر کدام از ترانهها میتوانند یک خاطره باشند، یک زندگی باشند... فکر کنید که این همه خاطرهی اندوخته در طولِ سالیان... چطور میتواند باشد! راستی یکی از ترانههای امشب، «رفتی»ِ علی زندوکیلی بود که هنوز هم نفهمیدهام چرا وقتی که تازه منتشر شده بود، حداقل سه نفر گفتند که وقتی برای اولین بار شنیدهاندش یادِ شاید... افتادهاند! هر بار که نوبتِ به این یکی میافتد، همین سوال برایم پیش میآید! مطلقا شباهتی ندارد! اینهمه ترانهی باربط به شاید... وجود دارد، اما این یکی از کنارش هم رد نمیشود! ستارهی رفرنس دادنِ امشب چقدر طولانی شد!
+ یک عدد انسانِ خوابآلودِ خسته! (پس کی تعطیلات میآید؟!)