سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

سالِ نو یعنی تو، وقتی از در تو می‎یای*

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ب.ظ

از تو چه پنهان، گاهی می‎نویسم فقط برای این‎که خیالِ خودم راحت شود که هستم... که خوب هستم. وقتی که می‎نویسم یا خوبم، یا به دنبالِ مرهمی برای خوب شدن؛ که همین به دنبالِ مرهم بودن، در مسیر خوب شدن قرار دارد، حتا وقتی که حالِ آدم خیلی بد هست. گذری‎ست از مرحله‎ی بد بودن و کاری نکردن. در مسیر چیزی بودن، خیلی نزدیک هست به مقصد.

*

همه‎ی مردانی که به ما دل می‎بندند، به ما عشق می‎ورزند، چیزهایی را در ما جا می‎گذارند، چیزهایی را از ما برمی‎دارند، بزرگ یا کوچک...

تمام آن‎هایی که برخلافِ خواستشان، ناگزیر به رفتن می‎شوند، در کنار تمامِ چیزهایی که برمی‎دارند، لااقل اعتمادبه‏نفس‎مان را افزایش می‎دهند.

*

شبیه یویو شده‎ام!

*

پ. ن.: درست متوجه نشدم. یواشکی بهم بگو، منظورت کدوم شبه؟

 

* از ترانه‎ی «سالِ نو یعنی تو»، با صدای محسنِ چاووشی؛ گاهی یک جمله از ترانه‎هایی که گوش می‎کنم توی یک لحظه‎ی خاص، آن‎قدر به دلم می‎نشیند که دلم می‎خواهد بیایم و اینجا بنویسمشان، ولی همیشه بی‎خیالش می‎شوم. از امشب تصمیم گرفتم بنویسم، بی‎مناسبت و بی‎دلیل. چه اشکالی دارد؟

یک فولدرِ سلکشن با بیشتر از هزار ترانه، از هر نوعی (خب البته «هر چیزی» را هم که وقتِ انتخاب، انتخاب نکرده‎ام، واقعا سلکشن هست این فولدر، منظورم از «هر نوعی» سبک‎های مختلف هست و خواننده‎های مختلفِ ایرانی و خارجی که البته سهمِ محبوب‎هایشان بیشتر است طبیعتا) دارم که در طولِ سالیان جمع شده‎اند و توی مسیر گوش می‎کنم. هر کدام از ترانه‎ها می‎توانند یک خاطره باشند، یک زندگی باشند... فکر کنید که این همه خاطره‎ی اندوخته در طولِ سالیان... چطور می‎تواند باشد! راستی یکی از ترانه‎های امشب، «رفتی»ِ علی زندوکیلی بود که هنوز هم نفهمیده‎ام چرا وقتی که تازه منتشر شده بود، حداقل سه نفر گفتند که وقتی برای اولین بار شنیده‎اندش یادِ شاید... افتاده‎اند! هر بار که نوبتِ به این یکی می‎افتد، همین سوال برایم پیش می‎آید! مطلقا شباهتی ندارد! این‎همه ترانه‎ی باربط به شاید... وجود دارد، اما این یکی از کنارش هم رد نمی‎شود! ستاره‎ی رفرنس دادنِ امشب چقدر طولانی شد!

 

+ یک عدد انسانِ خواب‎آلودِ خسته! (پس کی تعطیلات می‎آید؟!)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۱۵
لیلی

نظرات (۳)

رفیق :
چه جستجوی شگرفی ست میان کلمات که تو در کدام یک از حال هستی خوبی یا در پی خوبی یا ... ؟!!
یک دوره ی مهم و دور در زندگی من وجود داشت که حال خوب، یا در پی حال خوب بودنم خلاصه میشد توی خواندن و بعد نوشتن روی کاغذ کاهی و سوزاندن دورش ( خب شاید به نظر خیلی خز برسد اما نبود ، باور کن )و چسباندن به در و دیوار اتاقی که تا صبح صدای رادیو‌جوان میداد و موزیک .

و اما امروزم ... اشپزخانه مقر دوست داشتنی من و  حال خوب کنی های اشپزخانه ای ، و گوش دادن به کتاب های صوتی و ... فکر کردن به همه چیز .( مثلا دیروز با صدسال تنهایی کوکی درست کردم و به صد تا چیز فکر کردم )

و از نوشتن به پختن رسیدم رفیق . 


* و یاد خالکوبی انجا که ساره بعد ان شب عجیب چشم بند و آینه میرسد به سال تحویل و تحویل گرفتن عشق آزاد ، آنجا هم حرف این ترانه ابتدای پست بود انگار .
و چقدر بوی عید می دهد این تکه اهنگ ...
و به مجموعه اهنگ‌های مرا یا تو انداز ، سوغاتی هم افزوده شده بود و حالا سال نو هم .

* یک زمانی نام این رفتن ها را گذاشته بودم ورشکستگی احساسی اما حالا ... 
ارادتمند :
کسی با طعم نعنا هم یاد تو می افتد .


 

پاسخ:
عمرا اگه معلوم باشه! عمرا! :))

توی زندگی من، دوره های مختلف، راه های مختلفی، بهانه های مختلفی برای جستجوی حال خوب بوده. ولی بیشتر وقتها، تقریبا توی همه ی دوره ها، کلمات، نقش مهمی این وسط داشتند. خیلی مهم. دیدن و خواندنشان، نوشتنشان، شنیدنشان. کلمات...

خوش به حالِ حالِ خوب حالات صبوحا. حتا تصور کردنش هم لذت بخشه. کیک تولد من رو هم، توی چنین حالی درست کرده بودی؟ :)
گوش کردن کتاب صوتی... تجربه ای که تا حالا نداشتمش. البته یکی دو تا تجربه ی کوتاهِ نیمه کاره بود که به خاطر نامتعارف بودن و وقتِ نامناس بودنش، باهاش ارتباطی برقرار نکردم.

*

خیلی بده که من خالکوبی رو نیمه کاره رها کردم! وقتی همه به جاهایی اشاره می کنند که من نخوندمشون!

آهنگهای مرا یادِ تو انداز :) نمی دونی چقدر بازی های تو با کلمات رو دوست دارم.


... نعنا... دقت کردی دایره ی چیزهایی که ما درباره شون حرف زدیم، چقدر وسیعه؟

صبوحا...
اعتراف میکنم یکی از اونایی که یاد شاید... افتاده بود با اون آهنگ، من بودم... و خودم هم نمیدونم چرا... گاااهی موقع کتاب خوندن آهنگ هم گوش میدم.. شاید موقعی که داشتم شاید... رو میخوندم به اون آهنگ گوش میدادم...

بنویس لیلی... بی مناسبت و بی دلیل :)
پاسخ:
:))
پس یک بار دیگه اگه گوش کردی، سعی کن کشف کنی که چی دقیقا باعث شده بود که یادِ شاید... بیفتی! و به منم بگو و معما رو برای من حل کن! :)))

* نمی تونم با کتاب خوندن آهنگ گوش کنم! :| حواسم رو نمی تونم کامل روی کتاب متمرکز کنم و برای همین برای جلوگیری از حروم شدن نوشته ها، آهنگ رو خاموش می کنم. ولی ممکنه بینِ کتاب خوندنهام، آهنگ گوش کنم. این جوری اون آهنگِ بینابینی، می شه مال اون کتاب... اون فصلِ کتاب... اون اتفاقات.

:)
نفس از مهدی یراحی رو که برات فرستادم دو سه روز پیش هم من رو یاد شاید... می ندازه. شاید چون به نظرم مثل شاید... یواش و مظلومه !
پاسخ:
یادم رفت در موردش باهات حرف بزنم. اتفاقا اولین بار فردای روزی که گذاشتی توی راه برگشت گوش کردم و فکر کردم چقدر خوبه و به قولِ تو یواش و مظلومانه.
می دونی که همه ی ترانه های پیشنهادی تو رو دوست دارم، چون همون طور که قبلا با هم صحبت کرده بودیم، حسهای ما شبیه همه، خیلی زیاد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی