سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فروشنده» ثبت شده است

وقتی در بزرگراه به طرف خانه می‎آمدند، لوئیس گفت: اگه نمی‎تونی همه‎ی اون چیزی رو که دنبالشی به دست بیاری، لااقل به قسمتی از اون خودت رو راضی کن، این‎قدر مغرور نباش.

هلن که تحت‎تاثیر قرار گرفته بود، گفت: به چی راضی باشم، لوئیس؟

لوئیس مکث کرد. بعد گفت: خودتو به کم‎تر قانع کن.

ـ هرگز به کم‎تر قانع نمی‎شم.

ـ آدما مجبورن سازش کنن.

ـ من روی آرمان‎هایم سازش نمی‎کنم.

ـ با این حساب به چی تبدیل می‎شی؟ یه پیردختر پژمرده‎ی بی‎روح؟ فایده‎ش چیه؟

ـ هیچ‌‏چی.

ـ خب پس چکار می‎خواهی بکنی؟

ـ منتظر می‎شم و رویابافی می‎کنم، بالاخره یه اتفاقی می‎افته.

ـ دیوونه!

لوئیس هلن را جلوی بقالی پیاده کرد.

هلن گفت: برای همه‎چی متشکرم.

لوئیس گفت: تو من رو می‎خندونی!

و سرعت گرفت و دور شد.

بقالی بسته بود و طبقه‎ی بالا تاریک. هلن به خاطر آورد که پدرش اکنون بعد از خستگی یک روز طولانی، خوابیده است و افرائیم را خواب می‎بیند. از خود پرسید: راستی خودم را برای چی حفظ می‎کنم؟ چرا سرنوشت بابرها این‎همه غم‎انگیز است؟

 

+ فروشنده ـ برنارد مالامد

 

* قبلا پایین یکی از پست‎های شاید... گذاشته بودمش.

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۹
لیلی




۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۴۰
لیلی

1

تابستان آخرین نفس‎های گرمش را می‎کشد و آخرین زورش را می‎زند. فصل فراغت... فصل مهربان و دوستداشتنیِ من... فصلی مثلِ رمان‎های جین آستین...

دقت کرده‎اید نقش آلارم را ایفا می‎کنم؟ حواستان باشد این تمام شد، آن تمام شد، این دارد می‎گذرد... و فلان:دی.

2

هزار ساله که کتاب‎فروشی نرفته‎ام. از آن کتاب‎فروشی‎های با دل سیر... از آن سِیر کردن‎های لذت‎بخش بین قفسه‎های کتاب‎ها... هزار ساله که از بوی انبوهِ کتاب‎های نو و دست‎نخورده دور بوده‎ام... به همین زودی‎ها باید سری به یکی از آن کتاب‎فروشی‎های دوست‎داشتنی‎ام بزنم.

3

بعد مثلا قرار بود کلی چیز بنویسم در مورد آدم‎های گیم آو ترونز! همه‎ی حرف‎ها و دل‎نوشتههای نوشته‎نشده، رفتند و محو شدند، متولد نشده... مثلا در مورد مهر جیمی لنیستر به برین و مردِ دوست‎داشتنی‎ای که با برین بودن او را به آن تبدیل می‎کند، انگار کاملا بی‎ربط به جیمی لنیسترِ سرسی، در مورد جان اسنو؛ پسرکِ ترسوی پر از ترس و تردیدِ بی‎عملی که عشق و مرگِ یک دختر وحشی، از او مردی ساخت، قهرمانی ساخت که دیدیم، از... از خیلی چیزها... خیلی آدم‎ها...

4

به عقیده‎ی رادفورد، او رفت چون دنبالِ کسی می‎گشت، یا چون می‎خواست کسی پیدایش کند. (بلو ملودی؛ دی. جی. سلینجر)

5

آقای محمدحسن معجونی، آخر یک قسمتی از اون سریالی که رامبد جوان ساخته بود، می‎گفت ماها (زمینی‎ها)، عادت عجیبی داریم که به جای لحظه، از خاطره‎ی آن لحظه لذت می‎بریم. بله. همینطور است... چقدر تلخ که این‎طور است.

6

و من همیشه دیر رسیدم

شاید

هربار با قطار قبلی

باید می‌آمدم

(حسین منزوی)

7

شاید هیچ‎ کسی را نتوان یافت که، با همه‎ی پارسایی، روزی بر اثر پیچیدگی شرایط انسانی ناگزیر از همراهی با گناهی نشود که بیش از همه طردش می‎کند ـ البته بی‎آن‎که بتواند به‎طور کامل واقعیت‎های ویژه‎ای را که گناه در پس آن‎ها پنهان شده‎است تا بتواند به او نزدیک شود و رنجش دهد، باز بشناسد. (جستجو پروست)

8

سرزنشت نمی‎کنم. انتخاب این‎که عاشق کی باشیم، دست ما نیست. (آقای جیمی لنیستر فرمودن، همین الان، وقتی نشسته‎ام و خواهرم گیم آف ترونز تماشا می‎کند... و من توی پرانتز اضافه می‎کنم: و عاشق کی نباشیم...)

راستی متوجه شده بودید که هنرپیشهی داریو ناهارایس بعد از سیزن سوم عوض شد؟ یعنی آن داریو ناهاریسی که ما می‎شناسیم، همانی نیست که از اول بود!

9

فاینالی برکینگ بد را تمام کردم!

10

برای درباره‎ی الی دو بار و برای جدایی سه بار سینما رفته بودم، اما هنوز نرفته‎ام فروشنده را تماشا کنم. هی وقت نمی‎شود، هی جور نمی‎شود.

این‎که فروشنده فیلم تحسین‎شده‎ی تحسین‎شده‎ترین کارگردانِ ماست، این‎که فیلم‎های فرهادی، همیشه شگفت‎زده‎ات می‎کنند، این‎که فیلم‎هایش برای تو چاره‎ای به‎جز دوست‎داشتن‎شان باقی نمی‎گذارند، این‎که این فیلم دو جایزه‎ی ارزشمند از معتبرترین جشنواره‎ی هنری سینمای جهان گرفته، این‎که حواشی کن و حواشی پیش‎آمده در مورد موضوع و... خواه ناخواه به عطش و کنجکاوی تماشاگران ایرانی برای تماشای این فیلم دامن زده و می‎زند درست، ولی شک نکنید که یکی از دلایل این استقبال، ترکیب قباد و شهرزاد است توی این فیلم، به دور از اغیار!

11

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟ (سعدی)

 

* بهرام حمیدیان

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۶
لیلی

ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم...



بعدانوشت: «دوم خرداد» باشد، نیمه‎ی شعبان باشد... آخرش هم با دو جایزه‎ی پرافتخار تمام شود... چه دومِ خرداد معرکه‎ای...

پرافتخارترین جایزه‎ی بازیگری سینمای ایران برای یکی از دوست‎داشتنی‎ترین هنرپیشه‎های ایران (جرات زیادی نمی‎خواهد حتا به کار بردنِ عبارتِ دوست‎داشتنی‎ترین بدون قیدِ «یکی از»)... فراموش نکنیم که شهاب قبلا همراه با گروه بازیگران جدایی نادر از سیمین خرس نقره‎ای بهترین بازیگر برلین را هم برده بود.

و جایزه‎ی بهترین فیلمنامه برای پرافتخارترین کارگردان سینمای ایران... که اتفاقا فیلم‎هایش را هم دوست داریم...



۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۸
لیلی