سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری» ثبت شده است

.

هر عملی را که انسان‌ها به‌صورت جمعی انجام می‌دهند،‌ می‌توان به دو مرحله تقسیم کرد: مرحله‌ی‌ آغاز،‌ که ابتکار عمل در دستِ یک «رهبر» است و مرحله‌ی‌ اجرا،‌ که در این مرحله گروهی به هم می‌پیوندند تا عملی را که از این پس اقدامی مشترک شده است به انجام رسانند. در بحث ما،‌ تنها چیزی که اهمیت دارد این بصیرت است که هیچ انسانی، هر قدر هم قوی باشد،‌ نمی‌تواند هرگز کار خوب یا بدی را بدون کمک دیگران به پایان برد. در این‌جا با مفهومی از برابری روبه‌رو می‌شویم که وجودِ یک «رهبر» را تبیین می‌کند: رهبر هرگز بیش از primus inter pares نیست، یعنی اولین در میان هم‌طرازانِ خویش. آنان‌که به نظر می‌رسد از او اطاعت می‌کنند در واقع از او و از اقدامش حمایت می‌کنند؛ بدون این «اطاعت»،‌ او در می‌ماند،‌ حال آن‌که در مهدکودک یا در شرایط بردگی ـ‌یعنی دو حوزه‌ای که در آن‌ها مفهومِ اطاعت معنا داشت و سپس از آن حوزه به موضوعاتِ سیاسی منتقل شد‌ـ کودک یا برده است که اگر حاضر به «همکاری» نشود،‌ درمی‌ماند. حتا در یک سازمانِ بسیار بروکراتیک با نظمِ‌ سلسله‌مراتبیِ ثابتش،‌ درست‌تر این است که به کارکردِ‌ «مهره‌ها» و چرخ‌دنده‌ها به چشمِ حمایت کلی از اقدام مشترک نگاه کنیم و نه چنان‌که معمول است به چشمِ اطاعت از مافوق. اگر من از قوانینِ کشورم اطاعت می‌کنم،‌ در واقع از قانون اساسیِ‌ آن حمایت می‌کنم، چنان‌که به وضوح می‌توان این را در مورد انقلابیون و شورشیانی‌ دید که چون این توافقِ ضمنی‌ را کنار گذاشته‌اند نافرمانی‌ می‌کنند.

از این منظر،‌ کناره‌گرفتگان از مسائل اجتماعی در نظامِ‌ دیکتاتوری کسانی‌اند که با فرار از قلمروی «مسئولیت»،‌ از حمایت از نظام،‌ آن‌جا که چنین حمایتی تحت نام اطاعت مطالبه می‌شود، امتناع کرده‌اند. به راحتی می‌توان تصور کرد که اگر بسیاری از مردم «غیرمسئولانه» عمل کنند و حاضر به حمایت نباشند،‌ حتا بی آن‌که مقاومتِ فعالانه یا شورش کنند،‌ چه بر سر این نوع حکومت‌ها خواهد آمد. آن‌‎گاه خواهیم دید که این چه سلاح موثری‌ می‌تواند باشد. در واقع این یکی از انواعِ اقدام‌ها و مقاومت‌های غیرخشونت‌آمیز است که در قرنِ‌ ما دارد کشف می‌شد ـ‌برای مثال قدرتی که بالقوه در نافرمانی‌ مدنی وجود داردـ. اما دلیل این‌که می‌توانیم این جنایتکارانِ جدید را که هرگز به ابتکار شخصی دست به جنایتی نزده‌اند، همچنان بابت کارهایی که کرده‌اند مسئول بدانیم این است که در موضوعاتِ سیاسی و اخلاقی‌ چیزی به نام اطاعت وجود ندارد. تنها حوزه‌ای که می‌توان این واژه را در مورد افراد بالغ که بَرده هم نبوده‌اند صادق دانست، حوزه‌ی دین است که در آن مردم می‌گویند از کلام یا فرمانِ خداوند اطاعت می‌کنند چون رابطه‌ی میان خداوند و انسان را می‌توان به حق از منظری مشابه رابطه‌ی بزرگ‌سال و کودک دید.

پرسش از کسانی که مشارکت کردند و مطیع بودند،‌ هرگز نباید این باشد که: «چرا اطاعت کردید؟» بلکه باید پرسید: «چرا حمایت کردید؟». این تغییرِ‌ عبارت برای کسانی که تاثیرِ اعجاب‌انگیز و قدرتمندِ‌ «واژه‌های» ساده را بر ذهنِ انسان‌ها، که پیش از هر چیز حیوانِ‌ ناطق‌اند می‌شناسند،‌ خالی از ارزش معنایی نیست. اگر می‌شد این واژه‌ی مضرِ «اطاعت» را از واژگان اندیشه‌ِی اخلاقی و سیاسیِ خود حذف کنیم،‌ خیلی چیزها به دست می‌آوردیم. اگر خوب به این موضوعات بیندیشیم، شاید بخشی از اعتمادبه‌نفس و حتا غرورِ‌ خود را بازیابیم،‌ یعنی چیزی‌ را که در زمان‌های‌ قدیم عزت‌نفس یا شرفِ‌ انسان نامیده می‌شد: شاید نه عزت‌نفس و شرفِ نوعِ بشر که مقامِ انسان بودن را.

 

+ مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری ـ هانا آرنت

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۵۸
لیلی

از لحاظ سیاسی ضعفِ‌ این استدلال همواره این بوده: کسانی که بد را مقابلِ بدتر انتخاب می‌کنند به سرعتِ تمام فراموش می‌کنند که بد را انتخاب کرده‌اند. چون بدی رایش سوم سرانجام چنان ابعادی هیولایی یافت که هر قدر هم که تخیلِ قوی می‌داشتیم نمی‌شد آن را «کم‌تر بد» نامید،‌ قاعدتا (با تجربه‌ی‌ جنگ جهانی دوم) می‌بایست پایه‌های‌ این استدلال برای همیشه فرومی‌ریخت،‌ اما شگفتا که چنین نشد. افزون بر این،‌ اگر به تکنیک‌های حکومت توتالیتر نگاه کنیم،‌ می‌بینیم که استدلالِ‌ «کم‌تر بد» ـ‌که مختصِ نخبگانِ بیرون از طبقه‌ی حاکم نیست‌ـ یکی‌ از سازوکارهای‌ ماشینِ وحشت و آدم‌کشیِ نظام است. از اصل انتخابِ بد به جای بدتر،‌ آگاهانه استفاده می‌شود تا کارکنان دولت همچون تمامی مردم برای‌ پذیرفتن شر به معنای دقیقِ کلمه آماده شوند. فقط یکی‌ از چندین نمونه را ذکر می‌کنیم: امحای یهودیان به دنبالِ سلسله اقدامات ضدیهود به صورتی تدریجی رخ داد و هر بار با این استدلال که امتناع از همکاری،‌ اوضاع را بدتر خواهد کرد ـ‍‌تا این‎‌که مرحله‌ای فرا رسید که اتفاقِ بدتر از آن ممکن نبود. حیرت‌آور است که در این آخرین مرحله (امحای یهودیان) نیز با استدلال کنار گذاشته نشد. حتا امروز نیز که بطلان آن مثل روز روشن شده است،‌ کماکان به‌کار گرفته می‌شودـ در بحث نمایشنامه‌ی هوخهوت باز می‌شنویم که واتیکان به هر شکلی که اعتراض کند اوضاع بدتر می‌شود! در این‌جا می‌بینیم که انسان تا چه حد از روبه‌روشدن با واقعیت‌هایی که به نحوی در تضاد کامل با چارچوب ذهنی اوست اکراه دارد. متاسفانه،‌ شستشوی‌ مغزی آدمی و واداشتن مردم به بی‌شرمانه‌ترین و غیرمنتظره‌ترین رفتارها،‌ گویی‌ بسیار ساده‌تر است از این‌که کسی‌ را مجاب کنیم،‌ یا به قول معروف، از تجربه بیاموزد؛ یعنی‌ به جای کاربستِ‌ مقوله‌ها و فرمول‌هایی که عمیقا در ذهن ما ریشه دوانده، در حالی‌که مبنای‌ تجربی آن‌ها مدت‌هاست فراموش‌شده،‌ بیندیشد و داوری کند؛ مقولات و فرمول‌هایی که پذیرفته شدن‌شان ناشی از هم‌خوانیِ آن‌ها با ذهنیت است و نه مناسبت‌شان با رویدادهای واقعی.

 

+ مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری ـ هانا آرنت

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۵۷
لیلی