جغرافیای من، اوییست که دوستش میدارم *
اگر شاید... مینوشتم طبق روالِ سابق، دیشب یا امشب، حتما پست گذاشته بودم برایش؛ طبقِ قرارِ نانوشتهی همهی عیدها. هر چند اگر همهچیز به همان روالِ سابق پیش رفته و آن اتفاقات نیفتاده بودند، شاید... تا به حال تمام شده بود. ولی اتفاقِ یک سال و اندی پیش باعث شد نوشتنِ شاید... هم، مثل آن خانه، به محاق برود. و قرارِ نانوشتهی عیدها هم...
انگار آن وقتها به خاطرِ همین قرار، حواسم بیشتر به عیدها بود...
*
ترانه را خیلی قبلترش شنیده بودم و توی انبوهِ ترانهها و آهنگها، فراموش شده بود. تا که بعد از مدتها، دو سه سالِ پیش، پیدایش شد، و به محضِ این که شنیدمش با شگفتی فکر کردم چقدر، چقدر، چقدر به آخرین صحنهی شاید... نزدیک است. چقدر، چقدر، چقدر خودش است. از همان وقت برای من شد ترانهی آخرِ شاید...
نه که قرار باشد آخرِ شاید... ترانهای داشته باشد، همانطور که هیچ جای شاید... ترانهای نداشت. هر چند که ترانههای بسیاری بودند و هستند که هر بار شنیدنشان برای من یادآورِ شاید... است و وقتِ نوشتنِ شاید...
این یکی اما، نه ترانهی خاصی هست، نه ترانهی شیک و باکلاسی، نه خیلی مشهور هست، نه هیچی...
ترانهای است که خیلی خیلی خیلی دوستش دارم، بس که توی این دو سه ساله هر بار که شنیدهامش فقط به شاید... فکر کردهام و شده است جایزهی من توی سلکشنهایم... شده است دلنشینترین ترانه بین تمامِ انتخابهایم...
شدهاست شاید...یترین ترانهی شاید...
اگر دوست دارید، این پایین لینکش هست، میتوانید دانلود کنید و بشنویدش. میتوانید هم، اگر کماکان دلتان میخواهد مقاومت کنید، این لینک و این پست را ایگنور کنید. برای احترام به انتخابِ شما، هیچ اسمی از ترانه و خواننده و شاعر آن در پست نیست.
پ. ن.: میخوام که جادوت بکنم... (مریمِ حیدرزاده... بیربط یا شاید هم با ربط، به یادِ نوجوانیها)
* وحیدرضا سیاوشان