دلخوشیهام رو مفت دادم رفت... ما اشتباهی آرزو کردیم*
جایی خوانده بودم ملاقاتهایی که تقدیر جلوی راه آدم میگذارد بسیار محدودند. این همان موقعیتها و همان چهرههای قبلاند که دوباره برمیگردند، درست مثل قطعههای شیشهای و رنگارنگ کالیدوسکوپ که با بازی انعکاس نور سبب میشود تصور کنیم شکلهای ترکیبی میتوانند تا بینهایت عوض شوند. ولی این شکلهای ترکیبی محدودند. بله، حتما این مطلب را جایی خوانده بودم.
...
پاریس شهر بزرگی است، ولی فکر میکنم بشود یک نفر را چندبار دید، آن هم در جاهایی که سختتر بهنظر میرسد: توی مترو، بلوارها... یک، دو، سهبار. انگار تقدیر ـ یا تصادف ـ سماجت میکند و میخواهد ملاقاتی ترتیب دهد و زندگیتان را سمت مسیر تازهای هدایت کند؛ ولی معمولا شما به این ندا جواب نمیدهید. از کنار آن چهره میگذرید، او برای همیشه ناشناس میماند و شما هم احساس آرامش میکنید و هم سرزنش.
+ تصادف
شبانه ـ پاتریک مودیانو
*
* ترانهی بزرخ از مهدی ایوبی با صدای رضا یزدانی