راههای منتظر
این شبها، هوای تهران معرکهست... و تهران پر از پارک است و خیابان و پیادهرو... –حیف که تهرانِ امروز خیلی شهر کوچه و پسکوچهها نیست، هر چند که هنوز هم پر است از کوچه و پسکوچه- و چه پیادهرویهای شبانهی نرفتهای که هر شب، زیر آسمانِ این شهر، هدر میروند.
«راه»ها منتظرِ ما هستند... ناامیدشان نکنیم.
و من همانقدر که عاشق اتوبان و خیابانم، عاشق کوچه و پسکوچهها هم هستم... چه بسا بیشتر. و البته، «تو» میدانی که منظورِ من از کوچه پسکوچه و خیابان و اتوبان چیست.
*
آقا در روزهای
دور
آیا شما عاشق من نبودید؟
+ مهسا فعال
***
روزی چند بار
در مسیر خانهی مردی میایستم
که از روبهرو
میآید
و دستهای
دیگری را
محکم گرفته است
آدم فراموشی میگیرد
دستها
اما نه...
عجیب نیست
که مجسمهساز
شدم
هر روز پیکر این مرد را میتراشم
هر روز به اندام زیبای همسرش
به موهای آزاد دخترش
که هم نام من است
دزدکی نگاه میکنم
گاهی به سرم میزند بپرسم:
آقا در روزهای دور
آیا شما عاشق من نبودید؟
نایت لایف ، تو تهران ، مگه داریم ؟!! -__-