اگر چه...
چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ق.ظ
با اینکه وقتی بودی هم، نبودی، این دور بودن... زیادی سنگین است.
*
پ. ن.: سهیلا، رها، فاطمه، مینا، ندا و... همهی «آشنا»هایی که کامنت خصوصی گذاشتین، خواندهام پیغامهایتان را و... ممنون.
گاهی آدم، از پشتِ کلمات هم دلتنگ میشود. گاهی... به شدت دلتنگ میشود.
پ. ن. دو. حرف دارم... زیاد... وقت را اما، کم دارم.
پ. ن. سه. اگر از جایی دیگر میشناسمتان، با همان نامی که میشناسمتان پیغام بگذارید یا لااقل نشانهای بدهید :)
پ. ن. چهار: دلم برای آبینوشتنها، بالا و بهخصوص پایین پستها تنگ شده...
احیانا کسی آنها را کپی کرده، همراه با خود پستها؟ منظورم، هر پست همراه با
آبیهای بالا و پایینش هست. وگرنه همهی آن شعرها را دارم. حرفها را اما نه.
پ. ن. پنج: لذتهای پراکنده، اگر وقت نوشتن دست بدهد، به زودی به روز خواهد شد.
۹۵/۰۱/۱۸
انشالله که اوضاع بر وفق مراد باشه.
دلم شاید... میخواد خیلی زیاد
امیدوارم ی فکری به حال دل ِ تنگ ما کنی.
احتمالا تا پایان صفحه 23 سیو کرده باشم.
شادکام و سلامت و سربلند باشی.