Wanted *
مهسایی بود که... توی یک دورهای کلی گپِ دوستداشتنی زدیم توی وبلاگ با هم... که کلی هم کتاب خونده بود و فیلم دیده بود، و اصلا نمیدونم کی بود و از کجا رسیده بود به سطر هفتم (چرا ازش نپرسیده بودم؟! (البته فکر کنم یه جورایی میدونم چرا نپرسیده بودم))... و نمیدونم چرا من رو یک جورایی یادِ لیلیِ باران مینداخت...، هست؟ (این جملهی عجیب و غریبیه که فقط خودِ مهسا اگه بخونه میفهمدش، چون هیچ نشونهای نداره این مهسا که بگم کسی با این مشخصات میشناسدش یا نه! و برای همین مدتها پرسیدنِ این سوال رو ـچون نمیدونستم چطور باید پرسیدـ به تعویق انداخته بودم! هر چند، مثلا سراغِ اون قصهی نیمهکاره رو هم که گرفتم که کلی نشونهی آشکار داشت، هیچکس سراغی ازش نداشت یا حتا اسمش رو هم نمیدونست، جز یگانه که مطمئنم کرد نویسندهش ترانهنامی بود!)
* همینجوریا! Just for knowing