بلوار پر درختِ ولیعصر تا ونک *
يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۲ ب.ظ
سرشب، هنوز توی کوچه بودم که Nora این ترانهی تهرانِ شادی امینی رو برام فرستاد و گفت یاد من و شاید...
افتاده با شنیدنش. البته، شاید... مثل این ترانه غم و حسرت نداره و کسی قرار نیست کسی رو توی تهران جا بذاره ولی، ترانه رو دوست داشتم. احتمالا، کلی خاطره و حسرت برای خیلیها داره نه از تهران، که از هر شهر دیگهای که دورهی کارشناسی ـ اون دیوانهترین و پررنگترین سالهای جوانی ـ رو توی اون، دور از خانواده، گذرونده باشه.
این شهرِ «سکتهکردهی از هر دو پا فلج» و «وصله پینه شده با خطوطِ کج»، این «شهر خسته»، شهریست که من دوستش دارم. خیلی دوستش دارم.
تهرانِ شاید... غمگین بود؟
دلم میخواست تهرانِ شاید... رو سرخوش تصویر کرده باشم، مثلِ هجدهسالگی...
تهرانِ این ترانه شاید شبیهِ تهرانِ شیواست... شاید شبیهِ بخشی از تهرانِ من باشه.
۹۶/۰۷/۳۰