It’s not, but it can be
نشده بود، اگر بوده، یادم نیست که سریالی از همان اول، اینطور میخکوب و مجذوبم کرده باشد؛ شد و کرد. نه از همان قسمت اول، که از همان اولین دقیقهها، قبل از تیتراژ. انگار از مدتها قبل میدانستم که این سریال برای من لحظاتِ لذتبخشی خواهد داشت. تماشایش را همانوقتها گذاشته بودم، شاید برای روز مبادا. روز مبادا که نبود، ولی بعد از تماشای اولین قسمتِ بیگبنگ تئوری، همینجوری، یکهویی، رفتم سراغِ این یکی. فاکتورهای زیادی جمع شدند تا اینقدر این شروع را دوست داشته باشم؛ ماهیت پشتِ صحنهی خبر بودنش (که همیشه جزو موضوعاتِ موردعلاقهام برای تماشا بوده و هست)، فیلمِ آرون سورکین بودنش (با آن شیوهی خاصِ نوشتن و هوش و نبوغی که به وضوح از نوشته و آدمهای خلقکردهاش بیرون میزند)، سیاسی بودنِ قصه، قصههای شخصی پررنگ و شخصیتهای جذاب و... آن سخنرانیِ کوبندهی ویل مکاووی (جف دنیلز) قبل از تیتراژ (که شاید در یک پستِ دیگر آوردمش) در یک گردهمایی میهنپرستانه، در مورد اینکه چرا آمریکا بهترین کشور دنیا نیست، ولی میتوانست، میتواند باشد و... به هر حال همهی اینها باعث شدند که تا این اندازه مجذوبش شوم و سیزن اول را توی شلوغیهای این دو روز تماشا کنم. نه به درخشندگی اولین قسمت، ولی ادامهی این سریال HBO در این فصل هم، بسیار خوب بود. تماشایش به شدت توصیه میشود: اتاق خبر (The Newsroom). باز هم خواهم نوشت.