سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

تکرار می‎کنیم...

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ب.ظ

 1

V

خیلی حرف دارم. خیلی...

ولی الان مهمترینش، همان است که در این لحظه اتفاق افتاده.

مهم نیست که چقدر اما و اگر...

مهم همین هست.

پیروزی اعتدال، اصلاحات، منطق و عقلانیت...

و اعتراض عملیمان به بیتدبیری، بیاخلاقی و...

این «...»ها چقدر معنی و تفسیر دارند.

 

دلم میخواهد هزار تا پینوشت برای این مطلب بنویسم. شاید نوشتم.

 

2

پست بالا را بیستوپنجم خرداد نودودو توی وبلاگ قبلی گذاشتم. ایران غلغله بود. از شعف سر از پا نمی‎شناختیم. رای ما، رایی سلبی بود برای نیامدنِ دیگران و امتداد راهِ قبلی. رای به مردی که عقلای محبوبِ ما، تاییدش می‎کردند و اگر محبوب نبود، منفور هم نبود. و بخشِ عظیمی از شعفِ ما، به خاطر به پایان رسیدنِ دورانی بود که اگر می‎خواهیم این کشور به سمتِ رستگاری برود و از سقوط در دره‎های هولناکِ ماجراجویی‎ها و غارتگری‎ها ایمن باشد، «باید» که فراموشش نکنیم! دورانِ سیاهِ «آن مردِ رفته»...

3

تا یک هفته قبل از انتخاباتِ 92، تصمیمِ قاطع برای شرکت نکردن داشتم به خاطرِ تمامِ اتفاقاتی که چهار سال قبل بر سرمان آورده بودند و تمام اتفاقاتِ تلخِ آن سال و خون و حصر و...

دو سال قبلش هم خیلی‎هایمان قهر بودیم و شرکت نکردیم و شد آنچه نباید می‎شد. مجلسی که برخی نمایندگانش، پارلمان را با چاله‎میدان اشتباه گرفته، عربده می‎کشیدند و قهرمانِ دیپلماسی‎مان را تهدید به دفن در بتن می‎کردند! ما اما، عصبانی می‎شدیم و حرص می‎خوردیم و ناسزا می‎گفتیم ولی... «حق نداشتیم». ما، با رای‎هایی که نداده بودیم، به آن عربده‎کشان فرصتِ عرض‎اندام دادیم. همان کاری که دیگرانی سال 84 انجام داده بودند و نتیجه‎اش، به هدر رفتنِ هشت سال از جوانی‎ ما و زندگی همه‎مان بود... و مغاکی که آثارش تا سال‎های سال پاک نخواهد شد.

سال 92 اما، بخشی از ما قهرکرده‎های سال 88 برگشتیم و چه خوب که برگشتیم. نتیجه آن‎قدر لب‎مرزی بود و پیروزی آن‎قدر ناپلئونی که هر کدام می‎توانستیم پیروزی را نتیجه‎ی تلاشِ خودمان بدانیم. اگر روحانی فقط 261هزار رای کم‎تر داشت، از مجموعِ 18میلیون و 613هزار رای، الان شاید ایران، ونزوئلایی دیگر بود. اگر درست نمی‎‎دانید سرنوشت ونزوئلا، «زمینِ بازی»ِ رفیقِ فابریکِ «آن مردِ رفته» به کجا انجامیده، کافی‎ست به گوگل مراجعه کنید! تا بدانیم که باید خدا را شاکر باشیم که «زمینِ بازی»ِ «آن مردِ رفته» را، «ما»، من و تو، پس گرفتیم... وطن‎مان را.

 

4

ملتِ فراموش‎کاری هستیم. خیلی. فراموشی گاهی می‎تواند نقطه‎ی قوت باشد. اما فقط گاهی. در باقیِ موارد، در اکثرِ موارد می‎تواند باعث اشتباهاتی مهلک و ویران‎گر و غیرقابل‎جبران باشد. فراموش‎کاری یعنی فراموش کنیم چه چیزی را تحویلِ «آن مردِ رفته» دادیم و چه ویرانه‎ای را پس گرفتیم. یادش به‎خیر آن بزرگ‎مردی که روزی دلسوخته از حجمِ بی‎انصافی‎ها گفت: «ان‎شاالله بعد از بنده کسانی خواهند آمد که عمل خواهند کرد و شما نتیجه‎ی عمل‎شان را خواهید دید.»

دیدیم. چشیدیم. با خونِ جگر... سیدِ محبوب...

 

5

در زمانه‎ی سختی زندگی می‎کنیم. محصورشده در جنگ و ناامنی. به هر طرف که نگاه می‎کنی، آن سوی مرزمان، جنگ و ناامنی‎ست و توحش و... تقلب! یک شب همه تا صبح بیدار بودیم و کودتایی تقلبی را در کشور همسایه رصد کردیم. بعدش تمامِ تکه‎های پازل‎شان را با مهارت، جلوی چشمهای حیرت‎زده‎ی ما و مردمِ خودشان و تمامِ جهان، چیدند... همه دیدند، فهمیدند و هیچ‎کس هیچ کاری نتوانست کند... چرا، تکه‎های آخرِ پازل را مردمی چیدند که از صندوق‎های رایی که رای به دیکتاتوری و استبداد داد، قهر کردند! قهر کردند و بعد مدت‎ها در خیابانها اعتراض کردند و حواس‎شان نبود (نبود؟) که مقصر خودشان هستند. با نبودن‎شان. با ابرازِ وجود نکردن‎شان. دیکتاتوری با درصد ناچیزی اختلاف رسمیت یافت، «انتخاب» شد. انتخابش کردند، مردمی که پای صندوق‎های رای نرفتند. قهر بودند یا از روی بی‎تفاوتی... در هر صورت، نتیجه‎اش شاید روی سرنوشت قرن‎ها بعدِ کشورشان اثر بگذارد! بله، «قرن»ها! چه کسی می‎تواند دقیقا مشخص کند خشتِ اولی را که سرنوشتِ ایران را از مهدِ یکی از بزرگ‎ترین تمدن‎های بشریت بودن به «این‎جا» کج کرد؟

 

6

یک کمی آن طرف‎تر، ولی خیلی مهم‎تر، ترامپ به عنوانِ رئیس‎جمهورِ آمریکا انتخاب شده است و دیدیم که توی همین مدت کوتاه چه کارها و ماجراجویی‎ها که نکرده است! باراک اوباما، اخیرا گفته «آمریکایی‎ها سیاستمدارانی را پذیرفته‎اند که «لیاقتش را دارند» که اگر رای نمی‌دهید و مشارکت نمی‌کنید و توجهی ندارید پس شاهد سیاست‌هایی خواهید بود که منافع شما را تامین نمی‌کنند.»

رای ندادن... مشارکت نکردن... توجه نداشتن... لیاقت نداشتن!

 

7

وقتِ انتخابی دیگر رسیده است. انتخاب بین انفعال و عمل. بی‎عملی و حرکت. بین «بودن» و «نبودن»... پیش رفتن و تنها نظاره‎کردن. اگر امروز حرکت نکنیم، کاری نکنیم، فردای انتخابات، فرصتی باقی نخواهد بود. کافی‎ست یک لحظه به فردای انتخابات فکر کنیم. به این که شود آن‎چه نباید بشود. قرار نیست با نبودن چند نفرِ ما، میلیون‎ها از ما، اتفاقِ خاصی بیفتد! دوربین‎ها همه‎جا هستند برای نشان دادنِ تجمع... هیچ حکومتی هم با مشارکت پایین از اعتبار ساقط نشده است. اما... این‎که بین «راه و بی‎راهه» کدام را انتخاب کنیم، کارِ امروزِ ماست! کارِ امروز ما! فرصتِ امروز ما. حالا سالِ 92 نیست. ما سال 94 نشان دادیم که می‎توانیم. ما در تهران، لیستِ کامل‎مان را بالا آوردیم! کامل! این یعنی خیلی! خیلی! خیلی! شق‎القمر. خوشبین‎ترین‎مان هم شاید حتا فکرش را نمی‎کرد! لیستِ کامل! وه! روحانی هم آن مردِ ناشناخته و آمده برای جذبِ رای‎های سلبی ما نیست. برای من و خیلی‎ها، همین انتخابِ ظریف به عنوان وزیرِ امورخارجه، که دیدیم چه کرد!، حجت را تمام می‎کند برای انتخاب او بین گزینه‎های (گزینه؟) موجود. حتا اگر روی همه‎ی چیزهای دیگر چشم بپوشیم... رشد اقتصادی... نجات از منجلابِ ته دره و پا گذاشتن به جاده‎...

و انتخاب بین منطق و عقلانیت و تمامِ آنچه که «آن طرفِ ماجرا» هست و کافی‎ست کمی فراموش‎کار نباشیم تا بدانیم چیست... بازه‎ی بینِ دوازده تا چهار سال پیش را به یاد بیاوریم و چیزهایی دیگر را... شرایطِ مشهدِ امروز را درک کنیم و چیزهایی دیگر را... هیستوری آدم‎ها را... روش‎هایشان را...

از نیمه‎ی راه برنگردیم... ده روزِ دیگر فکر کردن به این حرف‎ها دیر است، خیلی دیر... مردمِ کشورِ همسایه، یک روز از خواب بیدار شدند که خیلی دیر شده بود و راهی برای بازگشت به دیروز نبود...

جوانیِ ما هدر رفت... نگذاریم جوانی نوجوانان و کودکان امروز و فردا، هدر برود... ما مسئولیم. مسئول. گاهی انتخاب‎هایی که می‎کنیم، «قدم‎گذاشتن به راهِ بی‎بازگشت» است. باور کنید. «باور کنید» و تصمیم بگیرید که عمل کنید. برای بعد از بیست‎ونهم اردی‎بهشت و تمامِ فرداهای سالیانِ بعد.

 

8

من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمی‎خیزند...*

دور نیست تکرارِ شعفِ ابتدای این پست... بعد، پیروزی فردای انتخابات، از آنِ همه‎ی ما خواهد بود.

 

9

تکرار می‎کنیم... ما از نیمه‎ی راه برنمی‎گردیم...


پ. ن.: همین الان خواندم که کاندیدای رقیب، تحریم را فرصتی دانسته‎اند برای توانمند شدن! تحریم را ما حس می‎کنیم با پوست و گوشت و خون‎مان... آن‎ها، فرصتش می‎دانند! کاسبانِ تحریم...

فردا برای فکر کردن و خواندنِ این چیزها دیر است... باور کنید.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۰
لیلی

نظرات (۳)


هر روز با خودم تکرار میکنم خلایق هر چه لایق... اما دلم طاقت نمیاره... هر لحظه بیشتر از مردممون ناامید میشم
....متاسفانه خیلی خیلی ملت فراموش کاری هستیم... 
بدتر اینکه خیلی از آدمای باصطلاح روشن فکر و فرهیحته ی جامعه همراه با عوام شدن و هر روز بدتر از دیروز...
فقط میتونیم دعا کنیم

پاسخ:
فقط می‎تونیم دعا کنیم و از خدا بخوایم که سرنوشت ما رو ختم به خیر کنه، و تلاش کنیم، نه برای راضی کردن اون‎هایی که فراموش‎کارن و با وجودِ همه‎چیز، انتخابشون چیز دیگه‎ای هست، بلکه تلاش برای راضی کردنِ اونایی که هنوز تردید دارن، برای به کی رای دادن، برای اصلا رای دادن یا نه...
چند روز دیگه فقط فرصت داریم... بعد دیگه برای همه‎چیز خیلی دیره.

روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتی روزی که نباشم

شاملو
🌸💜
پاسخ:
امیدوارم اون روز، خیلی زود باشه... به خاطر همه‎ی ما... به خاطر ایران...
🌸💜
من و تو به اندازه ی کافی این روزها در مورد انتخابات پیش رو حرف زدیم و تبادل نظر کردیم و حرص خوردیم. و تا بیست و نهم همین وضععیت اعصاب خورد کن رو خواهیم داشت.
خدا خودش به داد ما برسه با این مردم فراموشکار بی عمل منفعل.

 ***
ته نوشت :
۱) چقدر دلم برای مردی با عبای شکلاتی تنگه لیلی ...
۲) این چندمین انتخاباته که من و تو این جوری برای شرکت و حضور مردم اسپند رو آتیش شدیم ؟
۳) کاش بشه فردای انتخابات بیام همین جا و در حالی که از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجم بهت تبریک بگم.
پاسخ:
بله... خیلی حرف زدیم و با هم نگران بودیم و مضطرب و... و هستیم...
خدا کمک کنه به همه‎مون...

***

1) چقدر! چقدر! چقدر! میترا، خدا می‎دونه که چقدر!
2) فکر کنم عمر آشنایی ما به سومین دوره بودن می‎رسه... اون سال تلخ هم اصلا همدیگه رو نمی‎شناختیم.
3) یعنی می‎شه میترا؟ می‎شه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی