خانهام نبود، آن چه برای خود ساخته بودم... از نبودنت *
سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۲۷ ق.ظ
همچنان که به صدایِ پاهای آلبرتین گوش میدادم و لذتی آسودهوار میبردم از فکرِ این که دیگر شب به جایی نخواهد رفت، کیف میکردم از این که برای آن دختری که در گذشته فکر میکردم هرگز نتوانم با او آشنا شوم، هر شب به خانه برگشتن به معنی برگشتن به خانهی من بود. لذتِ سراسر رمز و هوسی که ذره ذرهی فرارّی از آن را در شبی حس کردم که آلبرتین در اتاقی در هتل بلبک گذرانید، اکنون کامل و ماندگار شده بود و خانهی پیش از آن تهیِ مرا از ذخیرهی دائمیِ خوشیای خانگی، تقریبا خانوادگی میانباشت، در همهجا و حتا در راهروها پراکنده بود و همهی حسهایم گاه بهراستی و گاه (زمانی که تنها بودم) در تخیل و در انتظارِ بازگشتِ او بهآسودگی از آن خوراک میگرفت.
+ البته که جستجو
* یاور مهدیپور
۹۶/۰۱/۱۵