...
... دوشس دوگرمانت، که از ده سال پیش در خانهی پرنسس دوپارم مودبانه سلامشان را پاسخ میداد هرگز اجازه نداده بود پایشان به خانهی او برسد. چون بر آن بود که دربارهی سالن، به مفهمومِ اجتماعیِ محفل، همان قاعدهی مربوط به سالن به مفهومِ مادیاش صدق میکند: همین که چند تکه اثاثهی نازیبا را فقط برای جا پر کردن، یا نشان دادنِ داراییات در مهمانخانه میگذاری، زشت میشود. چنین سالنی به کتابی میماند که نویسنده نتوانسته باشد در آن از آوردنِ جملههایی که نشاندهندهی دانش، استعداد و مهارتاند خودداری کند. در حالیکه، مادام دوگرمانت به حق معتقد بود که شرطِ بنیادی خوبی یک محفل، همچنانکه یک کتاب یا یک خانه، فداکاری است.
+ جستجوی زمانِ ازدسترفته
پ. ن.: گاهی آخرین قدمِ رسیدن به رستگاری، فداکاری کردن هست. اگر پستهای وبلاگ هم قابلیت تگ کردنِ آدمها را داشتند، اولین کسی که باید تگش میکردم، خودم بودم.
پ. ن. 2: یواشکی اضافه کنم که یکی دیگر از کسانی که میشد تگشان کنم، «مارسل پروست» بود!
:)