خرده طرحهای رهاشده...
چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ق.ظ
وقتی در خانه تنها شدم، با یادآوری اینکه بعدازظهر را با آلبرتین گذرانده بودم و پسفردا با مادام دوگرمانت شام میخوردم، و باید به یک نامهی ژیلبرت پاسخ میدادم، یعنی سه زنی که دوست داشته بودم، با خود گفتم که زندگی اجتماعی آدم، همانند کارگاه یک هنرمند، پر از خرده طرحهای رهاشدهای است که او کوتاهزمانی پنداشته بود بتواند نیازِ خود به عشقی بزرگ را در آنها ثبت کند، اما به فکرم نرسید که گاهی، اگر طرح چندان قدیمی نباشد، میشود دوباره بر آن کار کرد و از آن اثری یکسره متفاوت، و شاید حتا مهمتر از آنی ساخت که در آغاز در نظر بود.
+ جستجو ـ پروست
*
چه یلدایی گذشت...
۹۵/۱۰/۰۱