سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

نامه‎نگاری

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ

دلم برای نامه‎نگاری تنگ شده. از آن نامه‎نگاری‎هایی که در جریانش در مورد همه‎چیز حرف می‎زدیم. در دوره‎های مختلفی از زندگی‎ام از این جور نامه‎نگاری‎های متوالی داشته‎ام با معدود کسانی. از این نامه‎های ایمیلیِ طولانیِ سرخوشِ پر از همه‎چیز؛ چطور فکر می‎کنیم، در مورد جزئی‎ترین یا کلی‎ترین احساسات و مسائل... در مورد همه‎چیز، بدون محدودیت...

حالا چقدر زندگی‎ام خالی‎ست از کسی که بتوان با او، آن‎طور نامه‎نگاری کرد. کسی که نه آن‎قدر نزدیک باشد که نتوان برای او نوشت، نه آن‎قدر دور که نتوان با او از همه‎چیز حرف زد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۳۰
لیلی

نظرات (۳)

باور می کنی لیلی؟! ... باور می کنی همین دیروز که داشتم آن پیام طولانی را اینجا می نوشتم ( که من هم در بالای منبر رفتن و پایین نیامدن نوشتاری رفیق فابریک خردادی خودت هستم ) ناگهان دلم تنگ شد برای نامه هایی که چند سال پیش می نوشتیم و من چقدر متکلف بودم به ان کاغذ های دلبر مخصوص نامه ای که پاکت هاشان هم با خود کاغذ ست بود .
نامه هایی که گاهی طنز طور می نوشتم و بعد ها می فهمیدم این طور نامه های من را نه فقط مخاطب خاص آن نامه ، که دور و بری هایش هم طالب بودند .
همین دیروز فکر کردم بروم کاغذ نامه بخرم و وقت های خاص که حالم خوب است ، برایت نامه بنویسم بعد وقتی دیدمت بدهم بخوانی و ...
شاید ... همه دختر خردادی ها هم همین‌دیروز و امروز دلشان نامه‌نگاری خواسته ... چه می دانیم .
پاسخ:
باور می‎کنم صبوحا.
من البته، یادم نیست نامه‎ی کاغذی نوشته باشم. شاید هم بوده، ولی نه آن‎قدر که به یادم مونده باشه. اگر هم بوده، روی همین کاغذهای معمولی بوده! :))
واقعا الان اصلا یادم نیست که نامه‎ی کاغذی نوشته باشم! چرا؟!
ولی نامه‎ی الکترونیک... چقدر نوشته‎ام!

شاید یکی از همین روزها، یک نامه از من توی میل‎باکست دریافت کردی :)

اووه !
(اسمایل ذوق مرگ )
شاعرانه ش اینه :
بر این‌ مژده گر جان فشانم رواست .

پاسخ:
:))
یهویی فکر کردم چرا صبوحا نه؟
چه لذت عمیقی... و من هرگز کسی رو همزاد خودم پیدا نکردم که بخوام این لذت رو باهاش شریک بشم (اسمایل غمگین)... هرچند در عجبم از این پارادکس عجیب و غریب اسمایل و غمگین کنار هم
پاسخ:
خیلی لذتبخشه. خیلی.
نیازی به همزاد نداره که!

منم هر بار به این پارادوکس فکر می کنم، البته نه خیلی جدی. مثل یه فکری که یواشکی از گوشه ی ذهنم رد می شه و منم بهش توجهی نمی کنم! :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی