تو هم، بروتوس؟!
سزار که دشنههای بیقرار دوستانش او را به پایهی مجسمهای چسباندهاست، برای اینکه وحشتش به حد کمال برسد، در میان تیغهها و چهرهها، چهرهی مارکوس یونیوس بروتوس، دستپروذه و شاید هم پسر خود را میبیند. آنگاه دست از دفاع میکشد و فریاد حیرت برمیآورد: «تو هم، پسرم!». شکسپیر و کودو این فریاد دردناک را برمیگیرند.
سرنوشت، تکرارها، مشابهات و تقارنها را دوست دارد. نوزده قرن بعد، در جنوب ایالت بوینس آیرس، گاچویی مورد حملهی گاچوهای دیگر قرار میگیرد و هنگام افتادن، یکی از پسرخواندههایش را میشناسد. با سرزنشی ملایم و حیرتی آرام به او میگوید (این حرفها را باید شنید، نباید خواند): «پس اینطور!». او را میکشند و نمیداند که میمیرد تا صحنهای تکرار شود.
ـ خورخه لوئیس بورخس
*
وسط تماشای کلئوپاترا، سر صحنهی قتل جولیوس سزار توسط سناتورها، یاد «تو هم، بروتوس!؟» افتادم که دورهی بچگیام، یکی از مشهورترین جملات بود توی خانوادهمان! وقتِ خردهخیانتهای درون خانوادگی، وسط خردهناباوریها، این جمله هی تکرار میشد: تو هم بروتوس؟! شده بود یک بازی برایمان. طرفِ ماجرا لورفته پیشش، بیشتر اوقات مامان بود. ولی خودِ او هم گاهی اوقات بروتوس میشد. بعد یادم افتاد که یک زمانی یک چیزهایی در مورد این صحنه، که صحنهی موردعلاقهام بود در کل ماجرای سزار و کلئوپاترا و آنتونی، هم توی نمایشنامهی شکسپیر، هم فیلم جولیوس سزار و هم توی آن کتاب باریک دورهی کودکی و هر جای دیگری که قصهی این سه نفر را خوانده بودم، توی سررسید قدیمیام، وسطِ شعرها و... نوشته بودم. رفتم توی کتابخانه و سررسید را پیدا کردم و بعد از سالها بازش کردم. دقیقا یادم بود کدام سمتِ صفحه نوشته بودمش. برخلاف تصورم اثری از «تو هم، بروتوس؟!» نبود. فقط آنقدر این جمله را توی عمرم تکرار کرده بودم که حتا توی حرکاتِ لب سزارِ فیلم هم، دنبالش میگشتم.
تاریخ زیر متن بورخس، توی سررسیدم 21/4/80 هست. بیشتر از شانزده سال پیش!
پ. ن.: احساس میکنم قبلا توی شاید... هم این جمله را جایی به کار برده بودم! باید چک کنم بعد.
سلام.
تاثیر پذیر بود داستان سزار برای تفکر خیلی ها. ..جالبه که اون جمله سرزبنونا افتاد. تو خانواده.. و یهو یه خاطره ای توی سر رسید زنده میشه که اثری از اون جمله همیشگی نیست...
فوق العادست... جالب.
وب خوبی دارین. دنبال کننده وبتونم..