در قصهی گوته، جهان در شیئی قابلحمل تقلیل یافته است؛ شیء در سرراستترین معنا. کتاب ـ مانند جعبهی قصهی گوته ـ نه تنها قطعهای از جهان است، بلکه خود جهانی کوچک است. کتاب، مینیاتوری از جهان است، که خواننده در آن اقامت میگزیند. در «آن سالها برلین»، بنیامین شادیهای کودکیاش را به یاد میآورد: «کتابها را از آغاز تا پایان نمیخواندی و نمیگذاشتی؛ در فاصلهی بین سطرها مینشستی، آنجا خانه میکردی.» به خواندن ـ این جنون کودکی ـ، سرانجام نوشتن ـ آن وسوسهی بزرگسالی ـ نیز افزوده شد، بنیامین در جستارِ «بار کردنِ کتابهایم»، خاطرنشان میکند که مقبولترین راهِ بهدستآوردنِ کتابها، نوشتنِ آنهاست. و بهترین راهِ فهمیدنشان ورود به فضایشان است. در «خیابان یکطرفه» میگوید: هرگز نمیتوان کتابی را واقعا فهمید مگر آن که از آن نسخهبرداری کرد، همانطور که شناختِ یک سرزمین نه از درونِ هواپیما که تنها با قدم زدن در خاکِ آن امکانپذیر است.
+ سیمای والتر بنیامین - سوزان سانتاگ