این دنیای جدید در آثار نعمتالله، باحضور هیچکاکگونهی خودش در آغاز وضعیت سفید شکل میگیرد. جاییکه امیرمحمد گلکار (یونس غزالی)، سر جلسهی امتحان به فکر فرورفته و نعمتالله که نقش معلمش را بازی میکند، در پاسخ به این وضعیت، به امیر میگوید «مدرسه جای خیالبافی نیست». این صحنه، شروعی برای پرورش یک شخصیت خیالپرداز و منحصربهفرد در تلویزیون ایران است؛ کاراکتر امیر. امیر، در آستانهی گذر از نوجوانی، چنان آغشته به خیال است و با دمدستیترین وسایل، راهی سفرهای پرپیچ ذهنی میشود و آنقدر درگیر شاعرانهگی ارتباطش با محیط است، که کسی از اهالی باغ، ورودش را به دورهی جوانی باور نمیکند. انبوهی از آدمها، با نگاهی عاقلاندرسفیه، امیر را متهم به تجاهل و تحامق میدانند و گاهی «دیوانه»اش میخوانند و «امیر دیوونه» را، با قطعیت بر سر زبان میآورند. این درحالیست که، ما از دریچهای که فیلمساز بهرویمان گشوده، خامی مطابق با سرشت شعرپسند امیر را، نهتنها عقبمانده و فرومایه نمیپنداریم؛ بلکه گاهی مغلوب جهانبینی زلال نوجوان یا جوان اثر میشویم. از این نظر، دیالوگ ابتدایی و کلیدی سریال، که خود نعمتالله ادایش کرده، طرح مسئلهی اصلی اثر است و تمام قسمتها، درکنار قصهپردازی و نمایش یکمشت آدم عجیب، به پرداختن به همان نکته مربوط میشوند و مدرسه و بهدنبال آن، عقلگرایی و ریشسفیدگری را، دنیای محدود و اختهای برای جریان سیال ذهن امیر میدانند. این ماجرا، بیش از هر معنایی، یادآور این بیت از حافظ است: «مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت/ ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود»
منطق داستان، امیر را راهی اتاق آهنی میکند، که بالاتر از سطح دیگر اتاقهای باغ است. اتاقی که وجودش در مرحلهی خلق شخصیت امیر، که پایش روی زمین بازی دیگران لنگ میزند و هربار هواییِ خیالی جدید میشود، یکی از بهترین ایدههای طراحی بهنظر میرسد. اتاق آهنی، با همهی هواپیماهای آویزان از سقفش و با بازتاب رنگارنگی که از نور منتشر میکند، به خیالکدهای شیرین تبدیل میشود و بدون هرگونه حد و سقف و ظرفیتی، زمین و آسمان امیر را بههم میرساند. به خاصیتهای این اتاق، اشراف آن به محیط باغ را هم اضافه کنید. اشرافی که امیر را، از ورود و خروج مینیبوس و رفتوآمد شیرین، دختر عباسآقا، مطلع میکند امیر، با یکی از خرتوپرتهای درهمش، که دوربین شکاری دوچشمیست، هر مسئلهی مربوط به شیرین را رصد میکند و گاهی این تعقیب وگریز، و درماندهگی درونیاش، بهقدری حاد میشود که خیال وصال شیرین، در شمایل شیرینِ خیالی ظاهر میشود. در اینجا، شیرین خیالی، درست بهاندازهی دختر عباسآقا، نمود عینی دارد و بهاندازهی همهی شخصیتهای واقعی باغ و سریال، دارای اندازه و مختصات فردی است، و با طراحی لباس ویژه وثابتش، همانقدر زنده است و باورپذیر، که شخصیتهای واقعی آن گونهاند.
+ محمدحسین گودرزی
منبع: آرتتاکس