... به ندرت به کسی برمیخورم که از پوشکین بت نساخته باشد ـ بهویژه زنها، بهخصوص زنان شاعر، از مارینا تسوتایوا گرفته ـ که دربارهاش نوشت: «باعث دهشت شوهران و مایهی حظ همسران» و کتابی را به او تقدیم کرد و آشکارا دلباختهاش بود ـ تا بِلا آخمادولینا که در شعر مهآلود و خوابگرادانهی خود وی را میستاید ـ اما احتمالا پوشکین هیچگاه ستایندهای به شور و حرارت داستایوسکی نداشته است؛ داستایوسکیای که برایش پوشکین، شاید به اندازهی استاوروگین، تنها رویایی دستنیافتنی و متضاد بود؛ فردی با جانی آرام (هر چند شاید فقط چنین به نظر میرسید)، حس والای عزت و شرافت (آیا داستایوسکی میدانست پوشکین، در تئاتر مارینسکی، چه مخلصانه به کنت ارلوف تعظیم میکرد؟) و استحکام و ثبات شخصیت (آیا دستایوسکی پی برده بود که دسامبریستها واقعا چندان اعتمادی به پوشکین نداشتند و او را بیثبات و بیاحتیاط میپنداشتند؟) ـ یا شاید عنصر متضاد جای دیگری بود: شاید داستایوسکیِ نثرنویس، پرشورترین شاعر و رمانتیک عصر خویش بود، حال آنکه پوشکینِ شاعر، احتمالا هوشیارترین واقعبینِ زمانهی خود بود ـ اما مهمترین نکته آن بود که این دو نفر در دو دورهی متفاوت زندگی میکردند به گونهای که داستایوسکی توانست از اینکه هدفِ یکی از هجویههای طعنهآمیز شاعر شود، احتراز کند ـ و اگر چنین میشد، بیشک، پوشکین با تمام دشمنان ادبی داستایوسکی متحد میشد و شاید هم در رأس آنان قرار میگرفت.
+ تابستان در بادنبادن ـ لئونید تسیپکین