از اولین روزهای سال دوست داشتم در مورد خیلی چیزها بنویسم. ولی وقتی که لپتاپم در دسترس نباشد، عملا حتا نوشتنم هم نمیآید. با این لپتاپِ قدیمی که چشمبسته هم نقطه به نقطهی کیبوردش را حفظِ حفظم، با این یارِ دوستداشتنی که چه چیزها که ننوشتهام، جور دیگری دوستم. عملا شرطِ لازمم هست برای نوشتن. یکی از چیزهایی که قرار بود در موردش بنویسم، سریالهایی بود که در حالِ تماشایشان هستم. خب، خیلی چیزها وقتی در لحظه نوشته نشوند، کلا هیچوقت دیگری نوشته نمیشوند. پس بگذارید خیلی کوتاه در موردشان بنویسم و از حالا به بعد، اگر چیزی پیش آمد، همان وقت بنویسم.
در حال تماشای این سریالها هستم:
The Big Bang Theory که البته تا حالا که بعد از سه چهار ماه ناخنکزنطور پیش آمدهام و به ابتدای سیزن سوم رسیدهام، نتوانسته با فرندز عزیز رقابت کند. ولی خب، جای خودش را پیدا کرده است برای دقایقی حال خوب کردن. کوتاه هم هست و مناسب برای همین منظور. بعد از فرندز، برای دقایقی خندیدن و خوب بودن، توصیه میشود. البته اینجا هم آدمهای خاص خودش را دارد. شخصیت محبوبِ من در این سریال، راج هست! که البته، این کجا و محبوبهای فرندز کجا. البته باید به اینها هم فرصت داد. مقایسه بعد از دو سیزنوخردهای در مقابل ده سیزن منصفانه نیست.
Grey’s Anatomy، این یکی را اما به سرعت به ابتدای سیزن سوم رساندهام. دوستش دارم. برای من که سالها قبل سریال پرستاران (با عنوان اصلی All Saints) را که از شبکه اول پخش میشد دوست داشتم، این یکی خیلی جذابتر و دیدنیتر است و البته لازم نیست برای فهمیدن داستانِ واقعی به هوش و احساست مراجعه کنی و تازه بعدترها بفهمی که علیرغم تمامِ تلاشت برای کشف، چه داستانهای کاملا متفاوتی را از تلویزیون تماشا کردهای! پخش گریز آناتومی از سال 2005 شروع شده و تا همین حالا هم ادامه دارد (در سیزن چهاردهم). فعلا تصمیم دارم پنج سیزن اولش را حتما ببینم. تا بعد چه پیش آید.
Twin Peaks، برای شروعِ تماشای این یکی خیلی هیجان داشتم و بالاخره بعد از تعطیلات نوروز شروعش کردم. در واقع عمدهی هیجان من برای سیزن سوم این سریالِ دیوید لینچ هست که سال 2017 پخش شد. فعلا ابتدای سیزن دوم هستم که سال 1991 پخش شده است. بعد از اتمام این فصل، یک فیلم سینمایی هم دارد و بعد سیزن سوم، بعد از 25 سال فاصله.
Babylon Berlin، انتهای سیزن اول این سریال آلمانی سال 2017 هستم. فضا، از آن فضاهاست که تماشا و خواندن دربارهاش را دوست دارم. در مورد برلین، ده سال پیش از جنگجهانی دوم. برلینِ درگیر آشوب و کمونیستها و در حال زایش نازیسم و درگیری بین روسهای طرفدار استالین و تروتسکی و...
اگر پیش آمد در موردشان بیشتر خواهم نوشت.