سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رگِ خواب» ثبت شده است

1

جاده‎ی ساحلی... شب‎های اهواز، کارون... قصه‎ی دلنشین و دوست‎داشتنی‎ای بود در هرمِ گرمای اهواز که همان اوایلِ راه رها شد. دختر (زن)ِ جوانِ مطلقه‎ای که دانشجوی یکی از رشته‎های پیراپزشکی بود توی اهواز و استادش... کسی از سرنوشتِ این قصه خبر دارد؟ از نویسنده‎ی آن؟

2

برگشته‎ام به کوچه‎های نوجوانی‎ام. کوچه‎هایی که خیلی فاصله ندارند با کوچه‎های تمامِ این سال‎ها، ولی جورِ خوبی بوی نوجوانی‎هایم را می‎دهند. نمی‎دانم چرا در تمامِ این سال‎ها، از همین نزدیکی‎ها، سراغشان را نگرفته بودم. من که همیشه دلتنگ‎شان بودم! گاهی دلم می‎خواهد کوچه‎ها کش بیایند و خانه دورتر شود تا قدم بزنم... همین‎طور قدم بزنم... توی کوچه‎هایی که حتما من را به یاد نمی‎آورند... خانه‎هایی که توی این سال‎های نبودنم سربرآورده‎اند... و درختانی که... این‎ها بودند... در تمامِ این سال‎های نظاره‎گر بودند... شاید هم منتظرِ بازگشتِ آن‎هایی که بدرقه‎شان کرده بودند.

3

دلم تنگ شده برای اینجا نوشتن. برای همین‎جوری نوشتن و حرف زدن. کلا برای نوشتن. خیلی وقت هست که هیچ چیزی ننوشته‎ام. هیچ چیزی. دلم تنگ شده برای خیلی‎هایی که از این‎جا عبور می‎کردند و توقفی... برای خیلی‎ها. دلم تنگ شده برای آن روزهای دور. برای روزهای شاید... نوشتن. گاهی عیدی که می‎شود از ذهنم می‎گذرد: پست‎های عیدی... آبی‎نوشت‎ها... فونتِ عزیزِ ب نازنین و بعد... اولین پیام‎... دومین... سومین... و صفحه‎ی گفتگو و نقدی که نابود شد و حسرتش به دلم ماند.

4

دلم می‎خواهد بروم ایتالیا ایتالیا را ببینم. از همان زمانِ جشنواره این فیلم رفت توی لیستِ «باید بروم ببینم‎»ها. هر چند، خیلی لیستِ الزام‌آوری نیست! مثلِ رگِ خوابی که فرصتی نشد برای دیدنش... مثلِ خیلی فیلم‎های دیگر که فقط راهی آن لیست شدند.

5

برخلافِ شیارِ 143ی نرگس آبیار که حتا آن‎قدر برایم جذابیتی نداشت که کامل تماشایش کنم، نفس را دوست داشتم. دارم. با بچه‎ها سر ناهار در موردش حرف می‎زنیم. این‎که چقدر شبیه بچگی‎های خودمان است... آن حجمِ خیالبافی... آن دلبستگی‎های بی‎تعهدِ بدونِ وفاداری به یک شخصِ معین... آن کتاب خواندن‎های یواشکی و همه‎چیز را چپکی فهمیدن‎ها... آن احساس بزرگ بودن کردن‎ها... و چقدر خوب است داشتنِ آدم‎هایی که چنین فیلم‎های ضدجنگی بسازند... و چقدر تلخ و نفرت‎انگیز و سیاه و غم‎انگیز است جنگ.

6

خیلی فیلم‎ها دیدم که نشد در موردشان بنویسم. از این به بعد سعی می‎کنم، اگر حرفی بود در مورد فیلمی، حتا در حد یکی دو جمله، این‎جا بنویسم. اصلا از همین چیزهای معمولی ننوشتن است که کم کم نوشتن و حرف زدن را سخت می‎کند. حرف نزدن از باقی چیزها بماند بدهی ما...

7

مثلا توی فیلم‎هایی که این اواخر دیدم، انیمه‎ی Your Name را دوست داشتم.

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۲:۱۳
لیلی