سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

نغمه‎ای از یخ و آتش

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ

1

تیریِین لنیستر: مرگ خیلی خستهکننده هست. مخصوصا الان که این همه چیزهای هیجانانگیز توی دنیا هست.

 

2

سِر داوس سیورث: خیلی دوست داشتم یک خدا داشتم، واقعا می‎گم! من نمیخوام تو رو دست بندازم ولی آدم‎هایی رو دیدم که برای هر خدایی که وجود داره دعا میکنن؛ برای باد، برای بارون، برای خونه، ولی هیچکدوم به درد نمی‎خورن.

پسر: ولی تو همیشه می اومدی خونه.

سِر داوس سیورث: من که دعا نمی کردم

پسر: ولی من می کردم

 

3

لرد تیریِین: اون دنبال نقطه ضعف از من می گرده. نباید در مورد تو بدونه!

شِی: من نقطه ضعف تو هستم؟

لرد تیریِین: این یه تعریف بود، بانوی من.

شِی: چطور نقطه ضعف بودن یه تعریفه؟

لرد تیریِین: زبان بعضی وقت‎ها قاصره.

 

4

قدرتی جایی پابرجا می‎مونه، که مردم باور داشته باشن که پابرجا می‎مونه.

 

5

راب استارک: اون پسر خوش‎شانس بود که تو این‎جا بودی.

تالیسا: بدشانسیش این بود که «تو» این‎جا بودی.

 

6

به هیچ‎کس اعتماد نکن. این‎جوری زندگی امن تره.

 

7

سرسی: هر چی آدم‎های بیشتری رو دوست داشته باشی، آدم ضعیف‎تری می‎شی. براشون کارهایی رو می‎کنی که نباید بکنی. کارهای احمقانه می‎کنی تا خوشحالشون کنی. تا امنیتشون رو حفظ کنی. هیچ‎کس رو جز بچه‎هات دوست نداشته باش. در این یک مورد یک مادر حق انتخابی نداره.

 

*

هر چه فصل اول Game of Thrones به نظرم معمولی (در مقابل آن همه تعریفی که از آن می‎‎شود) بود، فصل دوم را دوست داشتم. شاید به خاطر اینکه این بار می‎دانستم سطح انتظارم باید چه باشد و می‎دانستم باید ذهنم در چه فضایی باشم. شاید هم واقعا فصل دوم فارغ از آن تعریف اولیه فضا و مکان و شخصیت‎ها، واقعا بهتر از فصل اول شده بود. در مورد این سریال خیلی خیلی خیلی حرف دارم. دیروز بعد از بازگشت از یک پیاده‎روی لذتبخش از تجریش تا ونک (چقدر دلم تنگ شده بود برای پیاده رفتنِ این مسیر)، نشستم و شش قسمت باقی‎مانده از فصل دوم (بقیه‎اش را شب قبلش، بعد از برگشتن از شرکت دیده بودم) تماشا کردم.

*

پ. ن.: یونیک، من هم نوشتن توی دریم‎لند را دوست‎تر داشتم. حتا نوع نوشتنم هم آن‎جا فرق داشت. راحت‎تر بودم و بی‎تکلف‎تر و صمیمی‎تر. بیشتر خودم بودم. دلبسته بودم به آن‎جا. ولی... اتفاقاتی که سال قبل، نه یک بار، که دو بار برای بلاگفا افتاد، من را مجبور به مهاجرت کرد. کم کم دارم به این‎جا هم عادت می‎کنم. ولی نه مثل بلاگفا...

 

پ. ن.2: تولدت مبارک رفیق. دلم می‎خواست به شیوه‎ی خودم تولدت را تبریک بگویم. ولی حیف که واقعا دور شدم از...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۴
لیلی

Game of Thrones

نظرات (۳)

ممنونتم رفیق .
چقدر امسال از شیوه هامون دور شدیم .
من این شیوه تم دوست دارم .
مهم اینه که تو اون طرفش باشی .
که تولدم با تبریک تو مبارک میشه .


پاسخ:
:)

ولی بدهی من هست به تو.
من انقدر دور شدم از فصل یک و دو که الان نمی دونم کدوم رو دوست تر داشتم.
نکته اینه لیلی تو آدم فیلم دیدنی ببیشتر, سریال ها همیشه قسمت های غیرضروری هم دارند اما فیلم ها معمولا نه.
پاسخ:
ولی من خیلی نزدیکم بهشون! البته الان بیشتر سیزن 3 رو هم دیدم. وقتی سرکار می‎‎ری و فقط شب خونه‎ای، کم‎تر برای خودت وقت داری.

آره شاید. ولی دارم به سریال دیدن هم علاقه‎مند می‎شم :))
 
سِر داوس را دوست دارم . دوست که نه یه احترام خاصی برایش قائلم و سرنوشتش را دنبال میکنم .  
تیریین به نظرم جذاب ترین کاراکتر کتاب و سریال هست و زیرک ترین .
 یک سری نقش و کاراکتر حاشیه ای هست که جذاب تر از کاراکترهای اصلی هستند . مثل لرد واریس یا لیتل فینگر. دچار سندرمی هستم که کاراکترهای خاکستری و تیره به شدت جذبم میکنند :)
جان اسنو محبوبیت خاصی داره . انگار از داخل رمان های کلاسیک درآمده .شوالیه سیاه پوش , که دایر ولفی بزرگ جایگزین اسب سفیدش شده
 از سانسا بی دلیل بیزارم و سرنوشتش برای من مهم نیست :|
مسیر رشد و یادگیری دنریس , برن و آریا هم خیلی جالب و دیدنی هست.                            هیجان و دانایی که کتاب و سریال در من ایجاد میکنه خیلی خوبه . اینکه از پشت دیوارها خبر دارم و با استرس نبرد بیخود و بی نتیجه بر سر تاج و تخت را شاهدم و منتظرم تا زمستان برسد ...             
پاسخ:
البته این‎که تو چطور دوستش داری، کاملا می‎تونه با دوست داشتنِ من متفاوت باشه. چون من اواخر سیزن 3 هستم تازه (دقیقش اپیزود 7). ولی به نظر من هم عاقل و مورداعتماده و قابل‎احترامه.

آره. برای من هم خیلی جذابه. و برام عجیبه. چون هیچ‎وقت پیتر دینکلیج رو دوست نداشتم! شخصیت‎های حاشیه‎ای جذاب برای من خیلی زیادند... از همین لیتل فینگر و لرد واریس گرفته تا... چیزی که سیزن دو رو برای من جذاب‎تر کرد، نیمه‎ی روشن‎ترِ شخصیت‎های تیره‎ی سیزن یک بود. مثلا تایوین و جیمی لنیستر و... سندور گلگان و... مخصوصا این آخری. همون خاکستری بودن شخصیت‎ها.
البته شخصیت‎هایی مثل جافری و مارجری رو اصلا دوست ندارم! سانسا هم برام جذاب نیست اصلا و از بلاهایی که سرش اومد، یک ورِ وجودم کیف کرد! :)) از تئون گریجوی هم خوشم نمی‎اومد و نمی‎یاد!
استارک‎ها رو دوست دارم... از جان اسنو گرفته تا... و البته، مرگ ند استارک توی سیزن یک، برام شوکه‎کننده‎ترین ضربه بود! اون موقع باور نمی‎کردم شخصیت اصلی سیزن یک رو بکشند به این راحتی! :)) حالا می‎دونم که انتظار مرگ هر کسی رو باید داشته باشم (و البته تقریبا اکثر اتفاقات مهم برام اسپویل شده).
* جیمی لنیسترِ کثیف و به هم ریخته، چقدر شبیهِ ساویر لاست هست! :))


و یک عالمه حرفِ دیگه...

* سرسی از اواخر سیزن 2، یک جاهایی، قسمتِ پایینِ صورتش برام یادآورِ کایرا نایتلی هست. به نظرم آگاهانه این شباهت رو تقلید می‎کنه.
* تالیسا و مخصوصا، مخصوصا ایگریت، اصلا به اون دوران نمی‎خورند! انگار یکی از آدم‎های این دوره رو فرستادی توی اون فضا و زمان. مخصوصا ایگریت که انگار از وسط تهران برش داشتی! البته تالیسا بیشتر قبل از ازدواجشون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی