سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

هوای باغ نکردیم و دورِ باغ گذشت*

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ق.ظ

پارسال یکی از همین روزهای اردیبهشت بود. از زیر درخت توت رد شدم. گفتم: سلام. چقدر خوشگل شدی! سال بعد دوباره زیبا میشی. چه من باشم. چه نباشم.

دیروز دوباره دیدمش. توتهایش گل انداخته بودند. من بودم، اما نخواستم دوباره همان جملهی تکراری را بگویم. به خودم گفتم: ریحان برو. راه برو. در اردیبهشتی که تو هستی. در اردیبهشتی که الهام نیست. که رضا نیست. که عباس نیست. که عمو نیست. که هما نیست. به جای همهی آنها راه برو. بعد از کوچه پس کوچههای مرزداران تا آریاشهر و ستارخان و دوباره تا خانه، همینطور راه رفتم. سال بعد درخت توت دوباره زیبا میشود  اگر من به اندازهی کافی راه بروم. مردههای زیادی در من هستند که باید سهمشان را از اردیبهشت بگیرند. موبایلم را خاموش کنم، وبلاگم را به حال خودش بگذارم. این یک ماه را فقط، این یک ماه را طوری زندگی کنم که وقتی تمام شد نتوانم بگویم هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت.

 

یادداشتی از «ریحان ریحانی»

 

+  اردیبهشتهایتان را هدر ندهید.


پ. ن.: این یادداشت را پارسال، پایان اردیبهشت توی سطر هفتم بلاگ‎اسکای گذاشته بودم. همان موقعی که درهای بلاگفا بسته شده بود و...

پارسال چقدر سرشار بودم از اردیبهشت... و چقدر جایی برای نوشتن نبود. امسال که هست، اگر باز سرشار شدم از این زیباترین ماه‎ِ سال، شاید... شد که بنویسم از همه‎ی حس‎های خوبِ این ماه.

خدا را شکر که این اردیبهشت، همراه است با باران و طراوت و هوایی معرکه و با عیدی آغاز شده که این‎قدر برای من عزیز هست.


پ. ن. 2: معرکه همیشه توی دایره‎ی لغاتم بوده. جزو کلماتی که جایگزینی برای‎شان نداشته‎ام برای توصیفِ همه‎ی «معرکه‎»ها. این معرکه، از دایره‎ی لغات خودم بود که به زبانِ مهران شایگان هم آمد. اما، از همان وقتی‎‏که مهرانِ شایگان با معرکه خطاب کردنِ سارا او را بیشتر به سرزمین افسانه‎های پریان و رویاهای عاشقانه هل داد، معرکه‎هایم من را یادِ او می‎اندازند و حالِ خوبِ آن شبِ انقلاب و به یادِ سارا...

راستی... اردیبهشت بود آن شب هم.


پ. ن. 3: تکرار می‎کنم: این یک ماه را فقط، این یک ماه را طوری زندگی کنیم که وقتی تمام شد نتوانیم بگوییم هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت.


پ.ن. 4: دیدید چطور این «تکرار می‎کنم»ها، اضافه شد به فرهنگ اصطلاحاتِ پر از بار معنایی‎مان و به فرهنگِ اصطلاحاتِ نویدبخش و پیروزی‎بخش‎مان؟ دیدید چطور یک‎هویی آمد و شد بخشی از خاطره‎ی خوشِ جمعی‎مان؟ دیدید که چه‎کار کرد؟ دیدید که همین دو کلمه‎ی ساده، چه قدرتی پیدا کردند؟ تبدیل به چه موجی شدند و... چه...


پ. ن. 5: مانع اگر نشوم، همین‎طور این پی‎نوشت‎ها زیاد خواهند شد. گفته بودم که بیشتر از خودِ مطلب، پی‎نوشت‎ها را دوست دارم؟ انگار همیشه این‎ها اصل هستند و متنِ مثلا اصلی، فقط بهانه‎ای بوده برای نوشته شدنِ این‎ها.


پ. ن. 6: شب به‎خیر و عید و روز پدر مبارک... و اردیبهشت هم.


*  منصور اوجی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۲

نظرات (۲)

*شاید... شد که بنویسم از همه‎ی حس‎های خوبِ این ماه.*
چه ایهام قشنگی داره این جمله:)

لیلی!  دلم اون پست اردیبهشت رو می خواد خیلی زیاددد! :(

من هم اون پ.ن های بعد از پست هات رو خیلی دوست داشتم! خیلی قبل تر از اینها! کاش انقدر به تعویق نمی انداختم ذخیره کردن صفحات سایت رو و انقدر مطمئن نبودم به همیشه بودنش..

 

پاسخ:
چه ایهامی داره؟!
تکذیب می‎کنم! هیچ ایهامی نداره!

کدوم پستِ اردیبهشتی؟ بگو تا برات بگذارمش همین جا :)

همیشه هستند، اون پست‎ها، بدون اون پی‎نوشت‎ها، هر وقت که دلت بخواد... فقط کافیه بگی چی رو می‎خوای.
همون پستی که مهران سارا رو معرکه خطاب کرد:)... و حال خوب سارا و همراهی مهران و...

تو هم همیشه بمون برامون:*
پاسخ:
اُکی! انجام خواهد شد :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی