سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

شبِ آرزوها

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ب.ظ

و چه اسم‎هایی که از خاطرم عبور کرد و به لب‎هایم آمد... از اهالی این‎جا.


*

آرزو از امید می‎آید... پس خدا را شکر که هنوز آرزوهایی داریم.

و از پس هر تاریکی، بی‎گمان، روزی، روز برمی‎آید.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۶
لیلی

نظرات (۵)

۲۶ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۷ مرتضی استاجی
ما را هم دعاکتید

سلام عزیزِ جان
یه چیزی هست که خیلی وقته میخوام بهت بگم ولی نشده تا حالا...
من وقتی یه جای زیارتی میرم و بیشتر از اون وقتی جایی نذری میپزند_اینجا بیشتر سمنو_ به شدت به یاد تو میافتم. همیشه وبدون استثنا هستی میان دعاهام

+ و تو نمیدونی من شب آرزوها کجا بودم...
پاسخ:
باورت می‎شه، یه لحظه، بعد از خوندن کامنتت، بغض کردم و اشکم در اومد؟
نمی‎دونی چه حسی بهم دست داد...
این‌‎جور وقت‎هاست که شاید... برام فوق‎العاده عزیز می‌شه.

خیلی شده که به بیهودگی همه‎ی اون وقت و حسی که سر نوشتنِ این قصه گذاشتم فکر کنم. خیلی خیلی شده. ولی... یه چنین وقت‎هایی... می‎بینم که شاید...

این جور وقت‎هاست که می‎بینم که این قصه، برام یک سری دوست خیلی خوب به ارمغان آورد و... موج‎هایی از دعا و آرزوی خوب... که برای من، هر دوی این‎ها، فوق‎العاده ارزش دارند. فوق‎العاده.

و این حرفت... تا هر وقت که طول بکشه و تا هر جا...


+ کجا بودی خب؟
وای اصلا این حرف رو نزن...ما با لحظه لحظه ی شاید... کنار تو زندگی کردیم،برای من این حس نزدیک بودن به شخصیت ها هیچ وقت و هیچ جای دیگه ای تکرار نشده
و مهم تر از همه دوستی پیدا کردم که با همه ی دور بودنش خیلی بهم نزدیکه و دوستش دارم😍
+کربلا........_ با هیچ کلمه ای نمیشه توصیفش کرد_
پاسخ:
لطف داری. و این حسِ نزدیکی‎ای بود که من با خواننده‎هایی مثل تو هم داشتم. اونایی که حسشون در مورد شاید...، شبیه حس خودم بود... این نزدیکی احساسات...

:) :*

+ یعنی می‎تونم امیدوار باشم که طبق حرفت، اونجا هم به یاد من بوده باشی و من از ذهنت گذشته باشم حتا برای یک صدم ثانیه؟
این پستت رو که خوندم یادم اومد که اونجا هم به یادت بودم...

+کلا من خیلی به یادتم:-) مثلا پارسال همین موقع ها بود کل خیابون فردوسی رو با تو و شاید قدم زدم؛ زیر بارون.
پاسخ:
مرسی :) :*
یک دنیا برام ارزش داره و تو نمی‎دونی چرا.

+ یعنی لازمه که بگم این چه حسی بهم می‎ده؟ لازمه؟

خیابون فردوسی اصفهان؟ هیچ تصوری ازش ندارم... یه چیزیه مثلا مثل ولیعصر تهران که به یه مشخصه‎‎ای شاخصه؟

چرا خب؟

نه خیلی خاص... هرچند که به نظرمن تو اردیبهشت همه ی خیابونای اصفهان خاصند.ولی شاید چون یه مسیر غیر معمول بود برام خوب تو خاطرم مونده:-) 
+در مسیر زاینده رود 
پاسخ:
هووم...

یکی از تصمیماتم اینه که امسال بیام اصفهان... البته از این قرارها من زیاد دارم! :) بعد می‎رم به یاد تو، توی این خیابون فردوسی قدم می‎زنم!

(البته شاید راه رفته باشم توش، ولی نمی‎دونم)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی