آقای شهردار جا مانده بود!
وسایل مورد نیاز برای سفر «در» تهران، بعد از بارش یک برف سبک: آب و خوردنی به مقدار کافی، پاور بانک با شارژ کافی، لباس گرم و کفش مناسب جهت مقابله با پیادهرویهای احتمالی و...
ابزار ویژه و بسیار ضروری: اعصاب پولادین.
ابزار پیشنهادی: سرخوشی جهت خوش بودن حتا وقتی که ساعتها دیرت شده و هیچ چشمانداز روشنی برای رسیدن به مقصد نداری.
راهحل پیشنهادی: بیخیال کار شدن و برگشتن به خانه و پناه بردن به رختخوابِ گرم.
*
بعد از یک روز تعطیل و بارش باران و برفی نسبتا سبک، مردم تهران، بهخصوص نواحی شمالی آن، امروز صبح هنگامِ رفتن به محل کار، تحصیل و... شوکه شدند. ترافیک و راهبندانِ بیسابقهای که نظیرش در سنگینترین بارشهای سالیان پیش هم مشاهده نشده بود. خیل کثیری از عابرانِ پیادهای که در کنار اتوبانها دستهجمعی رهسپار مقصد بودند و از کنار ماشینهایی که توی راهبندانِ جامانده و با حسرت به این آزادی پیادهها چشم دوخته بودند، اینجا و آنجا. البته اینطور هم نبود که تمامِ این پیادهها خودخواسته پیادهروی در سرمای سوزندهی بیرون را به ماندن در ماشینهای گرم، ولو بدون حرکت، ترجیح داده باشند. بسیاری از آنها از سرِ ناچاری به پیادهروی روی آورده بودند چون سوارهای نبود که به رفتن به مقصد امیدی داشته باشد تا سوارشان کند. تاکسیرانی هم یکی از روسفیدان امروز بود! با رانندههایی که یا نبودند یا تعدادی از آن بودهها هم، مسافرانشان را در نیمهی راه پیاده کردند! اکثر مردم دیر، بسیار دیر به محل کار یا تحصیلشان رسیدند و بسیاری از آنها عطای رفتن را به لقایش بخشیدند. هیچوقت، به اندازهای که امروز در اتوبانهای شمالی و مرکزی تهران حرفش بود، شهردار تهران موضوع گفتگوهای مردم نشده بود. شهردار تهران و شورای شهر و قضیههای میلیاردی مشهور.
می دونی لیلی، شاید خنده دار به نظر برسه ولی وقتی این مطلبو خوندم یکهو یه چیزی اومد به ذهنم...
به خودم گفتم چه جالب، پس لیلی هم دیده همون چیزی که من دیدم رو... یه جور حس غریب از انجام یک کار همزمان و هماهنگ!
و اما در مورد آقای شهردار... .اقعا بن بودن و نبودن بعضی از مسدولین در این مملکت آیا تفاوتی هست؟
و اینکه من همون راه حل پیشنهادی رو انجام دادم و واقعا خدا رو شکر می کنم که خودم رو حبس نکردم در هیچ ماشینی... واقعا خدا رو شکر می کنم که نکردم این کار رو