سطر هفتم

سطر هفتم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

پروست‎خوانی

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

شاعران مدعی‎اند که با پاگذاشتن به فلان خانه یا باغی که جوانی را در آن گذرانده‎ایم، کوتاه‎زمانی همانی می‎شویم که در گذشته بودیم. اما این از آن‎گونه زیارت‎های بسیار پرخطری است که در آن‎ها سرخوردگی نیز به اندازه‎ی کامیابی محتمل است. جاهای ثابت، و هم‎دوره با سال‎های گوناگون زندگی را بهتر آن است که در درون خود بجوییم.

*

هم‎چنان که در راه می‎رفتم، گویا نباید حتا یک لحظه هم از فکر مادام دوگرمانت غافل می‎بودم؛ تنها با این انگیزه به محلِ ماموریت روبر رفته بودم که به یاری‎اش خود را به او نزدیک‎تر کنم. اما خاطره‎ها، غم‎ها، متحرک‎اند. برخی روزها به چنان دورها می‎روند که به زحمت به چشممان می‎آیند، رفته‎شان می‎پنداریم. پس به چیزهای دیگری رو می‎کنیم. و کوچه خیابان‎ِ آن شهر کوچک، هنوز برای من آن‎چنان که در جایی که به عادت در آن زندگی می‎کنیم، راه‎های ساده‎ای برای رفتن از جایی به جای دیگر نبود. زندگی آدم‎های آن دنیای ناشناس به نظرم شگرف و دل‎انگیز می‎آمد، و اغلب در تاریکی شب، پنجره‎های روشن خانه‎ای مرا از رفتن بازمی‎ایستاند و دراززمانی محو تماشای صحنه‎های راستین و اسرارآمیزِ زندگی‎هایی می‎کرد که راهی به آن‎ها نداشتم.


+ طرف گرمانت


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی